• العربية
  • English
  • فارسی
 
پیامبرگرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم :

المَهدِی طاووسُ أَهلِ الجَنَّةِ.
مهدی(ع) طاووس اهل بهشت است. (الشِّهاب‌ فی‌الحِکَمِ و الآداب، ص ١٦)

   
 
 
 

تقریری بر نقاط ضعف و قوت کتاب روش‌های تفسیری


محسن قاسم‌پور:
تقریری بر نقاط ضعف و قوت کتاب روش‌های تفسیری
محسن قاسم‌پور، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی به ارائه توضیحاتی در خصوص نقاط قوت و ضعف کتاب «روش‌های تفسیری» پرداخت و بیان کرد: از جمله اشکالاتی که می‌تواند برطرف شود عنوان کتاب است که می‌تواند جامع‌تر باشد و دیگر اینکه مؤلفان می‌توانند در متقن‌کردن تعریف روش‌ها بیشتر بکوشند.

به گزارش ایکنا، نشست معرفی و نقد کتاب «روش‌های تفسیری»، تألیف حجت‌الاسلام والمسلمین سیدرضا مؤدب، عضو هیئت علمی دانشگاه قم و محمدرضا عزتی فردویی مدرس دانشگاه قم، امروز، اول آذر با سخنرانی مؤلفان و همچنین قاسم پورحسن، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی و حجت‌الاسلام والمسلمین محمدعلی تجری عضو هیئت علمی دانشگاه قم برگزار شد.

در ادامه متن سخنان محسن قاسم‌پور را می‌خوانید؛

بحث روش‌های تفسیری از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است و دلیل آن هم اهمیت تفسیر است و دلیل اهمیت‌ داشتن تفسیر را هم باید در اهمیت بالای قرآن دانست. اما باید توجه کنیم که این بحث در نیم قرن اخیر در جهان اسلام، پُر فراز و نشیب بوده است. بحث از چیستی روش‌های تفسیری در متون کلاسیک بی‌سابقه نبوده است و مفسران و قرآن‌پژوهان در خلال تفاسیر به این موضوع وارد شده‌اند و مباحثی را مطرح کرده‌اند؛ مثلاً زرکشی در «البرهان فی علوم القرآن» یا مرحوم معرفت در «التفسیر و المفسرون» طی مباحثی، به دانش روش‌های تفسیری پرداخته‌اند. در مغرب‌زمین و همچنین در کشورهایی نظیر مصر، عراق، لبنان و در شبه قاره، ترکیه و ... نیز آثاری در این زمینه تدوین شده است.

تبیین روش‌های تفسیری با رویکردهای تحلیلی و انتقادی
آثاری داریم که به روش‌های تفسیری با رویکرد تحلیلی و انتقادی می‌پردازند؛ برای نمونه آثاری داریم که به طور جامع هستند و تمام روش‌ها و گرایش‌های تفسیری را بررسی می‌کنند؛ مثلاً در میان غربی‌ها، گلدزیهر را داریم که کتابی در این زمینه نوشت و در جهان اسلام نیز حسین ذهبی را داشتیم. در ایران هم کتاب‌های ارزشمندی در این زمینه تدوین شده و از آنها استفاده کرده‌ایم اما همچنان می‌طلبد که این مسئله را موضوع پژوهش‌های خود قرار دهیم. محققان و استادان می‌دانند که رساله‌ها و مقالات متفاوت و زیادی در همین زمینه داشته‌ایم که به‌خصوص در نیم قرن اخیر نشان می‌دهد که تحول مهمی در این عرصه رقم خورده است.

اما کاری که دکتر مؤدب در این زمینه سامان داده‌اند و باید به این واسطه به ایشان دست‌مریزاد بگویم؛ چراکه اثر فاخری را نوشته‌اند، در ادامه کوشش‌هایی است که در عرصه روش‌های پژوهشی تفسیر سامان یافته است. محسنات و مزایای کتاب زیاد است و بنده هم این کتاب را تدریس کرده‌ام. این کتاب بر مبنای یک نقشه راه تهیه و تنظیم شده و توسط اساتید مرور شده است. همچنین کتاب ناظر داشته و به اصطلاح چکش‌کاری شده است. دیگر اینکه در دو میدان سامان‌دهی شده است؛ یکی بحث روش‌ها و یکی هم گرایش‌ها.

در این کتاب، پس از بحث کلیات و مفاهیم اصلی، یک تصویر شفاف از مقوله روش و گرایش ارائه شده است. قلم مؤلفان بسیار روان است و منابع هم بسیار زیاد بوده است و از منابع قدیمی و جدید به خوبی بهره‌برداری کرده‌اند. اینکه چنین رویه‌ای برای نگارش کتاب در پیش گرفته شود، یک درس برای همه محققان است و از این حیث، کتاب مشکل خاصی ندارد و تمام است. اما وقتی که این کتاب و دیگر کتب را مرور می‌کنم به ذهنم می‌رسد که هر چقدر پیرامون کار علمی، ملاحظات و نظریاتی توسط اساتید و صاحب‌نظران مطرح شود، در ویرایش‌های بعدی تکمیل می‌شود به نفع آن رشته و خود کسانی خواهد بود که استفاده می‌کنند.

ملاحظاتی پیرامون کتاب و پیشنهادهایی برای بهبود آن
در اینجا به ملاحظات و پیشنهادهایی اشاره می‌کنم و اطمینان دارم که این کتاب مجدداً چاپ خواهد شد و دوستان اگر صلاح دیدند می‌توانند این پیشنهادات را مدنظر قرار بدهند. یکی از نکات این است که در این کتاب جدولی در صفحات اولیه آمده است و اگر این جدول ملاحظه شود، سیر تاریخی مهم‌ترین تفاسیر شیعه به لحاظ روش و گرایش در آن آمده است. ضمن اینکه ارائه چنین جدولی یک کار ارزشمند است؛ از این حیث که دانشجویان کارشناسی با این تفاسیر آشنا می‌شوند، اما ملاحظاتی هم می‌توان در مورد آن مطرح کرد. یکی از ملاحظات این است که براساس تعریفی که به درستی در این کتاب هم آمده، منظور از روش تفسیری، نحوه استناد مفسر به منابعی است که از آنها استفاده می‌کند.

به همین دلیل، بحث‌هایی که به عنوان روش جامع در این جدول آمده است یا باید توضیح داده شود یا اینکه به نحوی در یکی از روش‌های قرآنی، روایی و عقلی متقن شود. برای نمونه شاید نتوانیم روش جامع را به عنوان روش بدانیم؛ مثلاً می‌توان گفت که در فلان تفسیر از قرآن، روایات و استنباط‌ها و رهیافت‌های عقلی مفسران استفاده شده است.

عنوان کتاب می‌تواند جامع‌تر باشد
عنوان این کتاب روش‌های تفسیری است اما از درس دوازدهم به‌ بعد، عنوان‌های سرفصل‌ها، بیشتر گرایش‌های تفسیری است و نمی‌دانم می‌شود گرایش‌ها و روش‌ها را روی عنوان هم قرار داد که تمام این فصل‌ها را پوشش دهد یا خیر که البته باید مؤلفان در این زمینه نظر بدهند. نکته دیگر اینکه، در جدولی که در صفحه بیست و یک آمده، مؤلفان گفته‌اند: «تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده، به لحاظ روش، عرفانی است». این در حالی است که بین تفاسیر باطنی و عرفانی خلطی صورت می‌گیرد. خود دکتر مؤدب نیز در این کتاب بحث خوبی دارند و یک نسبت و رابطه‌ای بین این‌ها دیده‌اند؛ یعنی برای تفسیر باطنی یک عرض عریضی قائل‌اند که یکی از زیرمجموعه‌های آن، روش عرفانی است؛ بنابراین شاید بهتر باشد به جای عبارت باطنی از کشف‌و‌شهود سخن گفته شود. حتی اگر علامه طباطبایی را هم در نظر بگیریم، وقتی که در کتاب «قرآن در اسلام» بحث می‌کند، می‌گوید: یکی از مبانی تفسیر قرآن، اعتقاد به لایه‌لایه‌بودن قرآن است اما کسی نمی‌آید این تفسیر را عرفانی بداند؛ بنابراین باید در روش‌ها دقیق‌تر نگریسته شود.

در این جدول به تفسیر تسنیم هم اشاره شده است اما باید توجه کنیم که این تفسیر برگرفته از «المیزان» است؛ لذا گرایش غالب آن گرایش کلامی است. در همین جدول، روش تفسیر «المیزان» نیز، جامع دانسته شده است، حال آنکه وجه غالب آن، قرآن به قرآن است. از این‌رو شاید اگر این جدول را در آخر کتاب و پیوست‌ها می‌آوردند بهتر بود؛ چون دانشجو در ابتدا از این روش‌ها تعریف درستی پیدا می‌کند و بعد می‌تواند تطبیق دهد. یکی دیگر از مثال‌ها نیز تفسیر عزت دروزه است که به نظر نمی‌آید عقلی باشد؛ چون تفاسیر عقلی متفاوت هستند. همچنین در این جدول هیچ گرایش عرفانی برای تفاسیر معرفی نشده است؛ در حالی که انتظار می‌رفت معرفی شود؛ چراکه مؤلفان گرایش عرفانی را تعریف کرده‌اند؛ برای نمونه «بیان السعاده» می‌توانست جزو این دسته باشد.

بحث بعدی در مورد قرآن‌بسندگی است که مؤلفان به درستی یک تعریفی از آن ارائه کرده‌اند و تفاوت آن را با استفاده حداکثری از قرآن بیان کرده‌اند. همچنین نمونه‌ای هم آورده‌اند اما اگر مثال‌های بیشتری همراه اینها باشد و نمونه‌هایی مانند برقعی، حکمی‌زاده و شریعت سنگلجی مطرح می‌شد، خیلی کمک‌کننده بود. همچنین شاید می‌شد در بحث آسیب‌شناسی روش تفسیری قرآن به قرآن، نمونه‌هایی را بیاورند کمک کند؛ مثلاً روش تفسیر قرآن به قرآن، امروزه شاید مهم‌ترین شیوه و روش تفسیری است اما آسیب‌هایی هم دارد حال نکته مهم این است که چطور نمونه‌ای را پیدا کنیم که بگوییم این روش، تفسیر قرآن به قرآن است ام به ورطه قرآن‌بسندگی افتاده است. می‌توان یکی یا دو نمونه از اینها را ذکر کرد که نشان دهد این استفاده افراطی و نادرست کجا خواهد بود.

یکی دیگر از نکات این است که در بخش مربوط به تفسیر عقلی، این روش تفسیری چنین معرفی شده که باید عقل در تفسیر منبع باشد. این عبارت حرف بسیار درستی است و اشاره شده که یک وقت تفسیر به مثابه ابزار است و یک وقت منبع، اما باید بگویم که مرزها بسیار حساس است و اگر با مثال همراه باشد که نشان دهیم اینجا تفسیر ابزاری است و جای دیگر منبعی، شاید کمک‌کننده باشد.

نیازی به طرح مبانی نیست
یک نکته دیگر این است که چرا باید در بحث گرایش‌های تفسیری سخن از مبانی برده شود؟ مؤلفان، کتاب ارزشمند مبانی تفسیری را دارند و در این زمینه مسلط هم هستند و ما معمولاً از منبع سخن می‌گوییم و سپس روش را معطوف به مبنا می‌کنیم اما در این گرایش آیا لازم است از مبانی صحبت کنیم؟ چون گرایش معطوف به تخصص مفسر است و شاید بهتر بود که مبانی در کلیات می‌آمد؛ به‌نحوی که این سرفصل‌ها با سرفصل کتاب دیگری که اصول و قواعد تفسیر باشد خلط نشود؛ بنابراین مبانی، معطوف به روش است نه گرایش.

در پایان باید به این نکته اشاره کنم که این کتاب، به دلیل شیوه ورود و ساختاری که دارد و در آخر مزین به برخی از کارهایی که امروزه نوشته شده‌اند، کتاب ارزشمندی است.



 

انجمن‌ها
دانشگاه‌ها
پژوهشگاه‌ها
مراجع عظام
سایر

انتشار محتوای این وبگاه تنها با ذکر منبع مجاز میباشد

X
Loading