المَهدِی طاووسُ أَهلِ الجَنَّةِ.
مهدی(ع) طاووس اهل بهشت است. (الشِّهاب فیالحِکَمِ و الآداب، ص ١٦)
گفتگو با حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید رضا مودب
علامه طباطبایی به تفسیر قرآن به قرآن معنای تازه بخشید
علامه در فهم آیات معتقد بودند که شناخت لغاتی که در قرآن به کار رفته، دریافت معانی اصلی آن ها و سپس دریافت استعمالات آن ها تا زمان نزول قرآن یک امر ضروری برای فهم دقیق تر قرآن است.
خبرگزاری شبستان – گروه قرآن و معارف: تفسیر حضرت علامه، تفسیر قرآن با قرآن است. خب این روش ایشان معروف است اما روشی که ایشان در تفسیر قرآن با قرآن به کار می برند اتکا به تشابهات لفظی دو آیه از قرآن که معمول است نیست. اغلب مفسران و افراد وقتی می خواهند قرآن را با قرآن تفسیر کنند دنبال تشابه لفظی آیات می روند و مثلا می بینند واژه صراط در آیات مختلف چگونه به کار رفته است. خب این روش از قبل هم بوده اما حضرت علامه طباطبایی در دریافت تفسیر قرآن به قرآن دنبال تشابهات لفظی نیست بلکه دنبال تشابهات محتوایی دو آیه است مثلا آیه ای که در سوره یاسین آمده با آیه ای که در سوره واقعه به کار گرفته شده کدام تشابهات محتوایی را دارد ولو این که الفاظ این دو آیه مشابه با هم نباشند به همین جهت نمونه هایی از تفسیر قرآن به قرآن در المیزان هست که دیگران نیاورده اند و از ابتکارات ایشان است.
آنچه در ادامه می آید گفتگوی خبرنگار گروه قرآن و معارف خبرگزاری شبستان با حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید رضا مودب درباره ویژگی ها و نواوری های تفسیر قران علامه طباطبایی در سالروز درگذشت این مفسیر و عالم بزرگ اسلامی و شیعی است.
در سالروز درگذشت علامه طباطبایی عالم و مفسر بزرگ قرآن قرار داریم. البته که علامه چهره ای ذوالفنون و چندوجهی است و علاوه بر این که فقیه است، فیلسوف هم است و علاوه بر تسلط بر فلسفه تفسیربزرگ و آبرومند المیزان را هم پدید آورده اند. ما در این مصاحبه فقط می توانیم به طور اجمالی و کوتاه روی چند خصلت از ویژگی های تفسیر علامه طباطبایی متمرکز شویم. دیدگاه حضرتعالی در این باره چیست؟
حضرت علامه طباطبایی از مفسران معاصر است که به نظر می رسد در روش فهم و دریافت معانی قرآن، ابتکار و نوآوری هایی را ایجاد کرد که برای جامعه اسلامی پربرکت بود. در این راستا و در این مجال به چند نمونه از نوآوری های ایشان اشاره می کنم.
اول این که حضرت علامه در فهم آیات معتقد بودند که شناخت لغاتی که در قرآن به کار رفته، دریافت معانی اصلی آن ها و سپس دریافت استعمالات آن ها تا زمان نزول قرآن یک امر ضروری برای فهم دقیق تر قرآن است. فرض بفرمایید کلمه "اثم" در قرآن آمده است. آیه ای در قرآن داریم که می فرماید "و تعاونوا علی البر و التقوی و لا تعاونوا علی الاثم و العدوان". ما واژه اثم را به معنای گناه می شناسیم در حالی که علامه معتقد است که واژه اثم در لغت و زبان عرب، ابتدا برای کندی و سستی به کار می رفته است و به همین جهت فی المثل به شتری که کندرو بود و از قافله عقب می ماند و در حرکت خود کندی و سستی به خرج می داند می گفتند ناقه آثمه / یعنی شتری که تاخیر دارد، نفر آخر است و سست پیش می رود. خب می دانیم که همین واژه اثم در قرآن به کار رفته و ما هر جا اثم را می بینیم به معنای گناه می گیریم در حالی که اثم همواره به معنای گناه نیست بلکه واژه اثم به معنای سستی و کندی است زیرا فعل و رفتار ما گاهی حرکت ما را به سمت خدا کند می کند در برابر فعل و رفتار دیگری از ما حرکت ما را به سمت خدا سرعت می بخشد در این میان هر رفتاری که ما را به سمت خدا سوق می دهد قرب خدا را برای ما فراهم می کند اما هر رفتاری که از ما سر بزند و به واسطه آن رفتار حرکت ما به سمت خدا کند شود اثم است. در حقیقت اثم همواره ملازم با گناه نیست. مثلا اگر شما نمازتان را دیروقت بخوانید یا نمازتان را به سستی و بی حالی بخوانید این یک اثم است اما ممکن است گناه نباشد. گناه آن است که نمازت را نخوانی اما فی المثل دیر خواندن تخلف نیست.
تاثیر این ظریف بینی ها بر تفسیر مفسر مشخصا چیست؟
در واقع ظرافت نگاه علامه به ریشه واژه ها معطوف به ظرافت و دقتی است که قرآن در استفاده از واژه ها به کار برده است. می بینید که در قرآن جایی می گوید "اثم" و در جایی دیگر می گوید "سیئه" در جای دیگری هم از واژه "ذنب" استفاده می کند و هر کدام از این واژه ها در واقع ناظر به یک معنای متفاوت است.
علامه می گویند واژه هایی که در قرآن به کار رفته و عموما آن ها را مترادف می گیرند مترادف نیستند. در واقع "اثم" و "ذنب" ترادف معنایی ندارند اما تقارب معنایی دارند. خداوند در جایی رفتار و عملی را ذنب معرفی کرده و در جایی دیگر اثم و این ها با هم تفاوت دارند و نباید به یک معنا گرفته شوند.
یکی دیگر از ویژگی های تفسیر علامه طباطبایی این است که در ریشه یابی لغات به مفردات راغب مراجعه می کنند. راغب اصفهانی از عالمان بزرگ قرآنی است که در قرن پنجم می زیسته اند و علامه طباطبایی معتقد است که راغب بسیار خوب و تخصصی به قرآن ورود کرده اند. در واقع به باور علامه ما هرچقدر اصل لغات را بدانیم و سیر استعمال آن ها را به دست آوریم بهتر به معنا و محتوای کلمات خداوند پی می بریم.
مثال دیگری هم در این رابطه طرح می کنم. واژه "قسط" از آن واژه هایی است که در قرآن معانی متفاوتی می یابد. مثلا در جایی می خوانیم ان الله یحب المقسطین که در این جا قسط به معنای عدل آمده است در حالی که در آیه دیگر می خوانیم: و اما القاسطون فکانوا لجهنم حطبا. این جا می بینیم که قاسطون به معنای گناهنکاران و ظلمان است. خب سوال پیش می آید که قسط به معنای عدل است یا قسط به معنای ظلم؟ این جاست که دقت در ریشه و اصل واژه می تواند ما را از این شبهه بیرون بکشد. در واقع ما باید برای شناخت معانی به ظاهر متضاد به اصل لغات قرآن برگردیم آن هم لغتی که در عصر نزول رایج بوده است. بنابراین علامه با همین نگرش بیان می کنند که قسط در حقیقت به معنای میل است منتها گاهی میل به حق است و کاهی میل از حق و گاهی هم فقط میل است. ایشان به این موضوع دقت می کنند که هر جا در قرآن واژه قسط آمده به معنای عدالت یا گناه نیست در واقع قسط به معنای میل است اما گاهی با قرائن متوجه می شویم که این میل به سمت باطل است و گاهی به سمت حق یا گاهی حتی نفس میل مطرح است و جهت بیان نشده است.
معروف است که تفسیر علامه از قرآن متکی به خود قرآن است. در این باره توضیح می فرمایید؟
ویژگی دیگر تفسیر حضرت علامه، تفسیر قرآن با قرآن است. خب این روش ایشان معروف است اما روشی که ایشان در تفسیر قرآن با قرآن به کار می برند اتکا به تشابهات لفظی دو آیه از قرآن که معمول است نیست. اغلب مفسران و افراد وقتی می خواهند قرآن را با قرآن تفسیر کنند دنبال تشابه لفظی آیات می روند و مثلا می بینند واژه صراط در آیات مختلف چگونه به کار رفته است. خب این روش از قبل هم بوده اما حضرت علامه طباطبایی در دریافت تفسیر قرآن به قرآن دنبال تشابهات لفظی نیست بلکه دنبال تشابهات محتوایی دو آیه است مثلا آیه ای که در سوره یاسین آمده با آیه ای که در سوره واقعه به کار گرفته شده کدام تشابهات محتوایی را دارد ولو این که الفاظ این دو آیه مشابه با هم نباشند به همین جهت نمونه هایی از تفسیر قرآن به قرآن در المیزان هست که دیگران نیاورده اند و از ابتکارات ایشان است.
از نوآوری های دیگر علامه این است که معتقد است هر سوره از قرآن، غرض و مقصودی دارد که در آن قالب آمده است. علامه معتقدند که در تفسیر هر سوره باید جمیع آیات آن سوره را در کنار هم مدنظر قرار دهیم و غرض سوره را فهم کنیم. در واقع ایشان معتقد است که اگر ما 114 سوره در قرآن داریم فی الواقع 114 غرض و مقصود هم وجود دارد و اگر بعضی از سوره ها مثل بقره و آل عمران آیات متکثر دارند اما این طور نیست که این سوره ها فاقد غرض و مقصودی واحد باشند. در حقیقت نخ تسبیحی این آیات را به هم متصل کرده است که همان غرض واحد است. در حقیقت علامه به این امر معتقدند که نمی توان دو سوره از قرآن را یافت که غرض واحدی در آن ها نباشد. به معنایی دیگر اگر سوره های قرآن سوره شده اند به کوچک و بزرگی سوره نیست به خاطر آن 114 غرضی است که خداوند در آن سوره ها به کار برده است.در حقیقت می توانیم بگوییم که سوره ها مثل قطعات یک پازل هستند. برخی از این پازل ها با قطعات بیشتر – آیات بیشتر – و برخی با قطعات کم تر – آیات کم تر – نازل شده اند اما هر پازل تصویر خود را می سازد و مفسر در مقام فهم قرآن باید متوجه این اغراض باشد.