لَو لَمْ یبْقَ منَ الدُّنیا اِلاَّ یومٌ واحِدٌ لَطَوّلَ اللهُ ذلِكَ الیومَ حَتّی یخرُجَ قائمُنا أَهْلَ البَیت.
اگر از عمر دنیا تنها یک روز مانده باشد خداوند آن روز را آنقدر طولانی میکند تا قائم ما اهل بیت(علیهالسلام) ظهور یابد. (منتخبالاثر، ص ٢٥٤)
محمد (ص) انسان خوشبینی بود
جعفریان، رسول
همه شواهد حکایت از ان دارد که رسول خدا (ص) فرد خوشبینی بود و تلاش می کرد تا خوشبینی را میان مردم رواج دهد.
آنچه كه به لحاظ رواني و تربيتي از اهميت برخوردار است، بخشي است كه به تغيير اسامي به هدف ترويج نگرش خوشبينانه مربوط ميشود. در اين بخش حضرت تلاش ميكند تا نامهاي زشت و بد را كه با ارزشهاي اخلاقي اسلام سازگاري ندارد، حذف كرده و به جاي آنها اسامي خوشبينانه، زيبا و لطيف جايگزين كند.
اساس و پايه اين اقدام، اصل تفأل به خير بود كه در اسلام به عنوان يك اصل مثبت، مورد پذيرش قرار گرفته است. اين كه شما هرچه را صدا ميزنيد و هر چيزي را به هر نامي كه ميناميد، گرايش آن به سمت نوعي خير و نيكي، پاكي و طهارت و در عين حال، در پرهيز از شرارت و زشتي و بدطينتي باشد. در اين بخش نمونههاي فراواني داريم كه هر كدام از آنها ميتواند به نوعي نمايشگر اين حس باشد. از رسول خدا (ص) نقل شده است كه فرمود: لا عَدوى و لا طيَرة و أحبُّ الفأل الصالح (امتاع الاسماع: 2/271). «عدوي» به معناي مسري بودن بدي از كسي به كسي ديگر است
همين طور در روايت ديگري آمده است: انّ النبي كان يحبّ الفال الصالح و الاسم الحسن (غريب الحديث ابن قتيه: 1/81). فال صالح را به معناي «الكلمة الحسنة» (سنن ابي داود: 2/232، ش 3916) و «الكلمة الطيبه» (شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد: 19/374) تفسير كردهاند.
نكته جالب آن است كه تفأل به خير دقيقا در مقابل تطير به شرّ است. اين كه انسان از يك نام خوب انتظار وضعيت خوب را داشته باشد، تفكر مثبت است، اما تطير يعني فال شر، مذموم و ناپسند است. تفاوت اين دو در ايجاد يك حس روحي نيرومند براي ايجاد اميد و خوشبيني و پرهيز از حدس و گمانهاي بد از روي نام بد يا صداي بد ـ مثل صداي كلاغ ـ براي جلوگيري از نااميدي است. از حضرت نقل شده است كه «تفاءلوا بالخير تجدوه» (ميزان الحكمه: 3/2353). اين مبناي همين احساس است كه اگر كسي به دنبال خير باشد، آن را مييابد. اما تطير كه در قرآن هم به عنوان يك نگرش باطل در برابر خواست خداوند مطرح شده (يس: 18، نمل: 47) ، تأثير منفي شديدي روي روح و روان انسان دارد. به همين دليل در روايت آمده است كه «كفارة الطيرة التوكل». اعتماد و توكل به خداوند است كه ميتواند آثار منفي تطير را از ميان ببرد. در مقابل «فال صالح» يعني داشتن حسن ظن به خداوند كه خود برپايه نوعي توكل است.
يكي از آثار اين توجه و اهميت دادن به آن در عرصه اجتماع، اين خبر است كه وقتي حضرت نام نيكويي ميشنيد، چهره اش خندان ميشد، اما وقتي اسمي را ميشنيد كه از آن بدش ميآمد، با رفتار چهرهاش كاملا نشان ميداد. زماني كه در قريهاي وارد ميشد، نامش را ميپرسيد. اگر نام نيكويي بود چهره اش ميشكفت و در غير اين صورت، كراهت در چهرهاش آشكار ميگشت (امتاع الاسماع: 2/273).
در خبري كه مالك بن انس نقل كرده، آمده است كه حضرت قصد داشت شير بدوشد. از افراد حاضر پرسيد: چه كسي اين را ميدوشد؟ شخصي گفت: من. حضرت نامش را پرسيد. او گفت: مره. حضرت فرمود: بنشين. ديگري اعلام آمادگي كرد. حضرت نامش را پرسيد. گفت: حرب. حضرت از او هم خواست بنشيند. نفر سوم اعلام آمادگي كرد. حضرت نامش را پرسيد. گفت: يعيش. حضرت به او فرمودند: بدوش (موطأ مالك: 690، ش 1776).
در نقلي ديگر آمده است كه وقتي حضرت عازم انجام كاري بود، علاقهمند بود بشنود: يا راشد.. يا نجيح (امتاع الاسماع: 2/274 از ترمذي). در خبر ديگري در همان منبع آمده است كه حضرت به نمايندگان خود دستور دادند كساني را نزد او بفرستند كه نام نيكو داشته باشند (امتاع: 2/274).
حضرت روي نامهاي ديگر هم حساسيت داشت. زميني را عفره (زمين غير قابل كشت) ناميده بودند آن را خضره ناميد. شِعبي را كه به آن شعب الضلاله ميگفتند، شعب الهدي ناميد. تيرهاي كه به بنو الزنيه معروف بود، حضرت آنان را بنو الرشده ناميد. همين طور بنومغاويه را هم بنورشده نامگذاري فرمود. (امتاع: 2/277). حضرت در نامگذاري در وسائل شخصي خود و حتي اسبها و قاطرهايي كه سوار ميشد، بسيار حساس بود و معمولا نامهاي نيك و متناسب انتخاب ميكرد. (بحار الانوار: 16/ 125ـ126؛ و بنگريد: انساب: 1/509) . موارد تغيير اسامي زشت به اسامي نيك چندان اهميت داشته است كه از آغاز شماري از محدثان بابي را به اين امر اختصاص دادهاند (بنگريد: سنن ابي داود: 2/466؛ سنن البيهقي: 9/307).
در اينجا به بيان نمونههاي تغيير اسم از اسامي بد به اسامي خوب ميپردازيم. اقدامي كه از «تطير» پرهيز دارد و مردم را به سمت «فال صالح» دعوت ميكند
1 ـ سهل بن سعد نامش حَزن بود كه رسول خدا (ص) او را سهل ناميد. وي پانزده ساله بود كه رسول خدا (ص) رحلت كرد (اسد الغابه: 2/320).
2 ـ صالح بن نحام نامش نعيم بود كه رسول خدا (ص) نام صالح را براي وي برگزيد. (اسدالغابه: 2/388).
3 ـ صحابي ديگري نامش زحم ـ به معناي زحمت ـ يا زحمان يا زحما بود كه حضرت به بشير تغيير داد (المحلي: 5/137؛ اسدالغابه: 6/55 و بنگريد: 2/229).
4 ـ نام مطيع بن اسود عدوي عاصي بود كه حضرت او را مطيع ناميد (الاستيعاب: 4/1476، اسدالغابه: 4/415).
5 ـ همچنين نام مطيع بن عامر بن عوف كلابي، عاصي بود. وقتي نزد حضرت آمد، او را مطيع نام گذاري كرد (اسدالغابه: 4/416).
6 ـ صحابي ديگري نامش مضطجع بود كه حضرت به منبعث تغيير داد. وي در وقتي كه طائف در محاصره بود اسلام آورد (اسدالغابه: 4/486).
7 ـ يزيد بن مهاخسرو از ايرانيان يمن بود كه اسلام آورد و در حالي كه لباس سفيدي به تن داشت، در وفدي بر حضرت وارد شد. حضرت وي را زاهر ناميد (اسدالغابه: 4/734).
8 ـ ديگري نامش نذير سدوسي بود كه باز حضرت او را بشير ناميد (الاصابه:
6/335).
9 ـ نام ناجية بن جندب اسلمي در جاهليت ذكوان بود و حضرت او را ناجيه ناميد زيرا در واقعهاي آمده است كه او از دست قريش نجات يافت. «اذ نجي من قريش». (الاستيعاب: 4/1522).
10 ـ فردي كه در جاهليت نامش شهاب بود، حضرت او را هشام ناميد (الاستيعاب: 4/1541). شهاب در يك معنا، شعله آتش است. وي هشام بن عامر بن امية انصاري است و پدرش كه عامر نامي بود در احد شهيد شد و اين هشام بعدها در بصره ساكن گرديد.
11 ـ زيد بن مهلل طائي كه به زيد الخيل شهرت داشت، حضرت او را زيد الخير ناميدند (الاصابه: 2/514).
12 ـ از موارد جالب در باره شخصي است كه نامش اسود بود و حضرت او را ابيض ناميد. (الاستيعاب: 1/138؛ الاصابه: 1/178).
13 ـ ديگري نامش صرم يا اصرم ـ به معناي قطع شدن يا قطع كردن ـ بود وحضرت نامش را سعيد گذاشت (الاستيعاب: 2/627، اسدالغابه: 2/249، مستدرك حاكم: 3/491).
14 ـ يكي هم عبد شر بود كه حضرت نامش را به عبد خير تبديل كردند (اسدالغابه: 3/318).
15 ـ صحابي ديگري نامش غراب بود و حضرت او را مسلم نامگذاري كردند (الاستيعاب: 3/ 1396؛ الاحاد و المثاني: 5/235).
16 ـ گفتهاند كه ابوبكر در جاهليت نامش عبدالكعبه بود، و حضرت او را عبدالله ناميد (شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد: 1/155).
17 ـ كسي هم نامش وليد بود كه پيامبر (ص) او را مهاجر ناميد (جمهرة انساب العرب: 146).
18 ـ فرد ديگري هم كه نامش غافل بود، پيامبر (ص) اسمش را عاقل گذاشت (طبقات: 3/335، انساب الاشراف: 11/98).
19 ـ نام همسر عمر بن خطاب عاصيه بود كه پيغمبر او را جميله ناميد (طبقات: 3/228).
20 ـ شخصي كه نامش عازب بود، حضرت نامش به عفيف تغيير داد (الاصابه: 3/460، 4/427).
21 ـ براء بن عازب ميگويد: نام خال من قليل بود و رسول الله او را كثير ناميد (الاستيعاب : 1/296؛ 3/ 1308).
22 ـ فردي كه نامش عَتَله يا نشبة (بن عبدالسلمي) بود حضرت نامش را به عتبه تغيير داد (الاستيعاب: 3/1031). عتله به معناي «شدت» و «تندي» است.
23 ـ يكي از اصحاب نامش ذو الشمالين بود كه حضرت او را ذو اليدين ناميد (الاستيعاب: 2/478).
24ـ صحابي ديگري در جاهليت نامش ظالم بن عبدالله بود و رسول خدا (ص) نامش را به راشد تغيير داد (استيعاب: 2/504). ابن اثير ميگويد: وي نزد رسول خدا (ص) آمد. حضرت نامش را پرسيد. گفت: غاو بن ظالم. حضرت فرمودند: تو راشد بن عبدالله هستي (انساب الاشراف: 13/303، 337؛ اسدالغابه: 2/35، 3/38).
25 ـ كسي كه نامش غوي بود، حضرت او را راشد ناميد. وي راشد بن عبدربه سلمي بود. (الاصابه: 1/361).
26 ـ سليمان بن صرد خزاعي از اصحاب پيامبر (ص) بود. در جاهليت نام وي يسار بود و حضرت نامش را به سليمان تغيير داد. وي بعدها در كوفه سكونت گزيد. (المحبر: 291؛ الاستيعاب: 2/650)
27 ـ ارطاة طائي خبر فتح ذي الخلصه را براي رسول خدا (ص) آورد و حضرت او را بشير ناميد (اسدالغابه: 1/73) و همين نام روي وي ماند.
28 ـ شخص ديگري هم نامش عبدمنات بود كه حضرت او را محمد ناميد (الاصابه: 6/12).
29 ـ اسود بن ربيعه نزد حضرت آمد و گفت: جئت لأقترب إلى الله تعالى بصحبتك، فسماه المقترب (اسدالغابه: 1/103).
30 ـ صحابهاي كه نامش اكبر الحارثي بود حضرت نامش را بشير گذاشت (اسد الغابه: 1/ 235، 132).
31 ـ يكي از موالي رسول خدا (ص) نامش ماناهيه بود كه حضرت او را محمد ناميدند. وي بعدها در شمار صحابهاي بود كه به خراسان آمد. گفتهاند كه وي مجوسي بود. به مدينه آمد و مسلمان شد. (اسدالغابه: 4/315، و بنگريد: 339، الاصابه: 5/565).
32 ـ بكر بن حبيب حنفي نامش بربر بود كه رسول خدا (ص) آن را به بكر تغيير داد (الاصابه: 1/453).
33 ـ جبار بن حارث نزد رسول خدا (ص) آمد و حضرت نامش را عبدالجبار گذاشت (اسدالغابه: 1/315).
34 ـ شخصي ديگر در وفدي نزد حضرت آمد. نامش را پرسيد. گفت: بغيض. حضرت نامش را به حبيب تغيير دادند (انساب الاشراف: 13/41؛ اسدالغابه: 1/448).
35 ـ شخص ديگري كه نامش حسيلا بن عرفطه بود، حضرت نامش را به حسينا تغيير دادند (اسدالغابه: 1/495).
36 ـ مسلم بن عبدالله ازدي نامش شهاب بود كه رسول خدا (ص) او را مسلم ناميد. (اسدالغابه: 4/393).
37 ـ حضرت شنيد كه كسي ميگويد: يا حرام. فرمود: بگو: يا حلال (امتاع الاسماع: 2/274).
38 ـ مسلم بن علاء حضرمي هم نامش در دوران شرك عاص بود كه آن حضرت او را مسلم ناميد (اسدالغابه: 4/395).
39 ـ زماني كه رسول خدا و ياران به حفر خندق پرداختند مردي بود نامش جعيل بن سراقه بود. رسول خدا (ص) نامش را تغيير داده عمرو گذاشت. و شاعري هم چنين سرود: (اسد الغابه: 1/345).
سماه من بعد جعيل عمرا و كان للبائس يوما ظهرا
40 ـ شخصي كه نامش قرضابا بن شهاب بود، همراه وفدي بر حضرت وارد شد و آن حضرت نامش را به راشد تغيير دادند (اسد الغابه: 2/36).
يك صحابي كه نامش غيان بود، حضرت نامش را رشدان گذاشت و بعدها فرزندانش هم بنو رشدان ناميده شدند (انساب الاشراف: 12/142؛ اسدالغابه: 1/70). خبر ديگر حكايت از آن كه حضرت از ايشان پرسيد: شما چه كسانيد؟ گفتند: بنو غيان. حضرت فرمود: أنتم بنو رشدان. نام وادي آنان هم غوي بود كه حضرت آن را رشد ناميد. (طبقات الكبري: 1/251؛ سبل الهدي: 6/79)
41 ـ فرد ديگري نامش اصرم بود كه حضرت او را زرعه ناميدند و به زرعة الشقري شهرت يافت (اسدالغابه: 2/105).
42 ـ سعيد جشمي وقتي خدمت حضرت رسيد، نامش را سليم گذاشتند. (اسد الغابه: 2/230).
43 ـ حضرت نام يكي از همسرانش را كه بره بود تغيير داده جويره گذاشت (شرح كتاب مسلم از نووي: 14/119 ـ 120).
44 ـ نام زينب همسر ديگر آن حضرت هم برّه بود كه به زينب تغيير داد (امتاع الاسماع: 2/274).
45 ـ نام هشام بن عكرمه هم بغيض بود كه رسول خدا (ص) او را هشام ناميد (سبل الهدي: 5/77).