أنَا بَقِيَّةُ اللّه ِ في أرضِهِ و خَليفَتُهُ و حُجَّتُهُ عَلَيكُم ؛ حديث
امام مهدى عليه السلام :من يادگار خدا در زمين و جانشين و حجّت او بر شما هستم .
رژى بلاشر
«2» در ميان دانشمندان غربى، رژى بلاشر، مستشرق فرانسوى، جايگاه ويژهاى دارد. از مهمترين اقدامات او، ترجمه خوبى است كه از قرآن ارائه نمود. كتابى نيز تحت عنوان در آستانه قرآن، ترجمه دكتر محمود راميار، از او باقى مانده كه به برخى از مباحث قرآنى پرداخته است. بلاشر نيز، مانند گلدزيهر، قرآن را داراى نص ثابتى نمىداند.
او مىگويد:
در مدت سى سال، يعنى در طول دورهاى كه از خلافت على عليه السّلام (35 ه. ق.)
تا خلافت خليفه پنجم اموى عبد الملك (65 ه. ق.) طول مىكشد، اوضاع مبهم به نظر مىرسد. در اين مدت تمايلات مختلفى با هم رو در رو مىشوند. ولى مصحف عثمان هم چنان بر نفوذ خود مىافزايد زيرا پشتيبان آن، فرقهاى است كه آن را تدوين نموده و در سوريه مقام شامخى دارد.
شايد مقارن همين ايام بوده كه نظريهاى به وجود مىآيد كه نشان مىدهد تا چه اندازه اقدام عثمان ضرورى بوده است. براى پارهاى از مؤمنان به واقع
__________________________________________________
(1) عبد الفتاح عبد الغنى، القراءات فى نظر المستشرقين و الملحدين، ص 85.
(2) رژى بلاشر (erehcalBsigeR) در 30 ژانويه 1900 ميلادى در پاريس به دنيا آمد. 15 ساله بود كه روانه مراكش شد. در آن وقت مراكش، مستعمره فرانسه بود. در 1929 به عضويت مركز تحقيقات عالى مغرب در آمد. رساله دكتراى او درباره ابو الطيب متنبى، شاعر عرب در قرن چهارم و ترجمه كتاب طبقات الامم به زبان فرانسوى بود. از جمله آثار معروف او: تاريخ ادبيات عرب و ترجمه قرآن و كتاب در آستانه قرآن مىباشد (1950 noihtide. naroc nanoitcudortni) او كه در زمينه اسلام شناسى از سرشناسان جهان غرب است، در سال 1973 فوت نمود. (فرهنگ كامل خاورشناسان، نوشته عبد الرحمن بدوى، ترجمه شكر اللّه خاكرند، ص 64).
نزول قرآن و رؤياى هفت حرف، ص: 156
اين كلمات قرآن نبود كه اهميت داشت، بلكه مهم توجه به روح آن و معناى آن بود. از آن موقع به بعد، اگر كلماتى تنها مترادف بودند و اختلاف ديگرى نداشتند، انتخاب آنها يكسان و مساوى بود. بنابر اين، نظريه «از حفظ خواندن بر حسب معنا»، در حقيقت بسيار خطرناك بود؛ زيرا رواج قرآن را به ميل و هوس افراد واگذار مىكرد. «1»
ديدگاه بلاشر، مبتنى بر افكار و تصوراتى است كه مورد پذيرش مسلمين، به ويژه شيعه نيست؛ زيرا نص قرآن از زمان حيات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ثابت بوده و هيچ كس مجاز نبود در آن دست برد و يا واژگان آن را تغيير دهد. حتى خود پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هم به چنين كارى مبادرت نمىنمود؛ زيرا تمام آن كلام خداوند بود.
چنين تصورى- كه در ذهن بلاشر آمده است- فراورده روايت سبعة احرف و شبيه آن است كه تمام آنها مجعول و غير صحيح است. هم چنان كه در بحث جمع قرآن گذشت، جمعآورى قرآن در زمان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بوده است و تمامى كلمات و حروف آنها با نظارت خود حضرت ثبت شده است و از نص ثابتى برخوردار است.
زمينه چنين شبهاتى را كسانى به وجود آوردند كه معتقد شدند پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در مقطع خاصى به استناد سبعة احرف، چنين اجازهاى را صادر فرموده است. دكتر عبد الصبور شاهين مىگويد:
خطرناكترين سخن در مورد قرآن، آن است كه بلاشر مىگويد: «مسلمين مجاز بودند قرآن را با قرائت به معنا بخوانند و نه حروف و نصوص آن را ...» در واقع اباحه قرائت حرفى جاى حرف ديگر (قرائت به معنا) رخصتى موقت در عهد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به جهت تيسير و تسهيل بود؛ آن هم بر اساس قرائتى كه فرد آموخته بود. اين زمينهها در زمان عثمان به پايان رسيد. «2»
__________________________________________________
(1) رژى بلاشر، در آستانه قرآن، ترجمه دكتر محمود راميار، ص 77- 86.
(2) دكتر عبد الصبور شاهين، تاريخ القرآن، ص 85.
نزول قرآن و رؤياى هفت حرف، ص: 157
دكتر عبد الصبور شاهين، در پاسخ به سخن بلاشر، اشاره به رخصت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىنمايد. اما معلوم نيست او به چه استنادى، چنين رخصتى را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نسبت مىدهد. آيا معناى اين رخصت ادعايى، چيزى غير از عدم ثبوت نص قرآنى است؟
گر چه در مقطع كوتاهى باشد؟ اساسا اگر چنين رخصتى، كه وجود آن مجهول است، از طرف دانشمندان مسلمان، بيان نمىشد، مستشرقين هرگز به خود اجازه نمىدادند كه بر اساس آن، نص قرآن را ناپايدار قلمداد كنند.
در هر حال نقل به معنا كه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مسلمين در مورد آيات، نسبت داده مىشود، سخنى بىاساس و سست است كه به هيچ وجه مورد پذيرش دانشمندان و مفسران شيعه و جمعى از انديشمندان اهل سنت، نيست. بلكه نص قرآن از نخستين روزهاى نزول وحى تاكنون، ثابت بوده است. اقليتى هم كه متمايل به «قرائت به معنا» در مورد قرآن شدهاند، به استناد اين سخن عمر بوده است كه قرآن تمامش صواب است. در حالى كه چنين استنادى نسبت به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از تفردات عمر است و ديگر صحابه از نسبت آن بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله خوددارى نمودهاند. رژى بلاشر در بخش ديگرى از كتاب خود به قراآت و قاريان اشاره مىنمايد و مىگويد:
در حدود اواسط قرن سوم، جريانى بسيار قوى مشاهده مىشود كه سعى دارد تنها هفت قارى را نماينده قراآت قرآن بداند. اين فكر با روايات نيز پشتيبانى مىشود. بنابر دو خبر كه مىگويند به ابن عباس و خليفه عمر مىرسد، محمد صلّى اللّه عليه و آله شخصا تأييد نموده است كه قرآن بر هفت حرف نازل شده است. اين كلمه احرف جمع حرف، معمايى شده و در حدود چهل تفسير درباره آن پيش آمده است.
چنين به نظر مىرسد كه در اين جا معناى احرف، همان قرائت باشد ...
در اين جا به خوبى مىتوان علت اين تعيين و محدود نساختن به هفت را شناخت. در آن وقت در موقعيت دشوارى قرار گرفته بودند، قرآن در آن باره اشارهاى نداشت، اما در روايات توضيحى پيدا شد و موجب
نزول قرآن و رؤياى هفت حرف، ص: 158
رهايى از آن مخمصه گرديد. «1»
رژى بلاشر، معتقد شده است كه اسناد سبعة احرف، بيش از دو روايت نبوده است، كه اين اعتقاد تا حدودى به واقعيت نزديكتر است، تا سخن كسانى كه آن را متواتر دانستهاند. او حرف را به معناى قرائت گرفته است، كه البته با ديگر تفاسير در مورد روايت سبعة احرف سازگارى ندارد. از اشتباهات او، اعتقاد به ضرورت عدد هفت است كه مىگويد مسلمين در موقعيت دشوارى قرار گرفتند، لذا عدد هفت موجب رهايى آنان شد. ظاهرا منظور او از تنگناى مسلمين، اختلاف قراآت است، كه با توجه به قرائت معتبر عاصم، مشكلى وجود نداشت. لذا اساس روايت سبعة احرف قطعى نيست، تا بتواند مشكلى را حل نمايند. بلكه خود مشكلآفرين شده است.