سجده شکر از لازمترین و واجبترین مستحبّات است.
فصل در تفكّر است
بدانكه اوّل شرط مجاهده با نفس و حركت به جانب حق تعالى «تفكّر» است. و بعضى از علماى اخلاق آن را در بدايات در مرتبه پنجم قرار دادهاند «1». و آن نيز در مقام خود صحيح است.
و تفكر در اين مقام عبارت است از آنكه انسان لااقل در هر شب و روزى مقدارى- ولو كم هم باشد- فكر كند در اينكه آيا مولاى او كه او را در اين دنيا آورده و تمام اسباب آسايش و راحتى را از براى او فراهم كرده، و بدن سالم و قواى صحيحه، كه هر يك داراى منافعى است كه عقل هر كس را حيران مىكند، به او عنايت كرده، و اين همه بسطِ بساط نعمت و رحمت كرده، و از طرفى هم اين همه انبيا فرستاده، و كتابها نازل كرده و راهنمايىها نموده و دعوتها كرده، آيا وظيفه ما با اين مولاى مالك الملوك چيست؟
آيا تمام اين بساط فقط براى همين حيات حيوانى و اداره كردن شهوت است كه با تمام حيوانات شريك هستيم، يا مقصود ديگرى در كار است؟ آيا انبياء كرام و اولياء معظّم و حكماى بزرگ و علماى هر ملت كه مردم را دعوت به قانون عقل و شرع مىكردند و آنها را از شهوات حيوانى و از اين دنياى فانى پرهيز مىدادند با آنها دشمنى داشتند و دارند، يا راه صلاح ما بيچارههاى فرورفته در شهوات را مثل ما نمىدانستند؟
اگر انسان عاقل لحظهاى فكر كند مىفهمد كه مقصود از اين بساط چيز ديگر است؛ و منظور از اين خلقتْ عالم بالا و بزرگترى است؛ و اين حيات حيوانى مقصود بالذات نيست. و انسان عاقل بايد در فكر خودش باشد؛
و به حال بيچارگى خودش رحم كند و با خود خطاب كند: اى نفس شقى كه سالهاى دراز در پى شهوات عمر خود را صرف كردى و چيزى جز حسرت نصيبت نشد، خوب است قدرى به حالِ خود رحم كنى؛ از مالك الملوك حيا كنى؛
__________________________________________________
(1)- ر. ك: منازل السائرين، ص 41، باب التفكّر.
---------------------------------------------------------------------------
و قدرى در راه مقصود اصلى قدم زنى، كه آن موجب حيات هميشگى و سعادت دائمى است؛ و سعادت هميشگى را مفروش به شهوات چند روزه فانى، كه آن هم به دست نمىآيد حتى با زحمتهاى طاقتفرسا.
قدرى فكر كن در حال اهل دنيا از سابقين تا اين زمان كه مىبينى. ملاحظه كن زحمتهاى آنها و رنجهاى آنها در مقابل راحتى آنها چقدر زيادتر و بالاتر است، در صورتى كه براى هر كس هم راحتى و خوشى پيدا نمىشود.
آن انسانى كه در صورت انسان و از جنود شيطان است و از طرف او مبعوث است و تو را دعوت به شهوات مىكند و مىگويد زندگانى مادى را بايد تأمين كرد، قدرى در حال خود او تأمل كن؛ و قدرى او را استنطاق كن ببين آيا خودش از وضعيت راضى است؟ يا آنكه خودش مبتلا است مىخواهد بيچاره ديگرى را هم مبتلا كند؟
و در هر حال از خداى خود با عجز و زارى تمنّا كن كه تو را آشنا كند به وظايف خودت كه بايد منظور شود مابين تو و او. و اميد است اين تفكر كه به قصد مجاهده با شيطان و نفس امّاره است، راه ديگرى براى تو بنماياند و موفق شوى به منزل ديگر از مجاهده.
---------------------------------------------------------------------------------------
شرح چهل حديث (اربعين حديث)(موسوعة الإمام الخميني 46 )، متن، ص: 13