اِنتَظِروا الفَرَجَ وَلا تَیأسُوا مِن رَوحِ الله.
همواره در انتظار باشید و یأس و ناامیدی از رحمت خدا به خود راه مدهید. (بحار، ج ١٥، ص ١٢٣)
مفهوم تفسیر و تفاوت آن با ترجمه
«فَسَرَ» در لغت به معنای روشن نمودن و آشکار ساختن است. از اینرو، کلمه تفسیر از
باب تفعیل، بیانگر مبالغه در ایضاح و تبیین است. کلمه تفسیر غالباً برای اظهار معانی معقول به کار میرود چنانکه خلیل بن احمد فراهیدی (د175ق)، مؤلف کهنترین کتاب لغت، تفسیر را به معنای بیان و تفصیلِ کتاب دانسته است. راغب اصفهانی
میگوید: «فَسر و سَفر همانگونه که از نظر لفظی قریب هماند، از لحاظ معنایی نیز به یکدیگر نزدیکاند؛ با این تفاوت که فَسر برای اظهار معنای معقول و مفاهیم غیرمحسوس و سَفر برای آشکار ساختن اشیای خارجی و محسوس به منظور دیدن آنها به کار میرود، برای مثال میگویند: سَفَرَتِ المرأة عن وجهها و أسفَرَت: زن صورت خویش را آشکار کرد.
یا گفته میشود: أسفر الصبح: سپیده صبح پدیدار شد». کلمه تفسیر در قرآن نیز به معناى ایضاح و تبیین به کار رفته است؛ چنانکه خداوند متعال مىفرماید:«وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلّا جِئْناکَ بِالْـحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسیرًا»؛ آنان هیچ مثلى براى تو نمىآورند مگر اینکه ما حق را براى تو مىآوریم، و تفسیرى بهتر (و پاسخى دندانشکن که در برابر آن ناتوان شوند).
تفسیر در اصطلاح علوم قرآنی، چنان که برخی محققان میگویند: «عبارت است از بیان مفاد استعمالى آیات قرآن و آشکار نمودن مراد خدای متعال از آن بر مبناى ادبیات عرب و اصول عقلائى محاوره». بنابراین، اصطلاح تفسیر تنها محدود به توضیح الفاظ قرآن نیست، بلکه افزون بر توضیح الفاظ و بیان مفاد استعمالی آیات قرآن، کشف مراد خدای متعال از آیات را نیز شامل میشود. از اینرو، علامه طباطبایی، تفسیر را اینگونه تعریف میکند: «تفسیر، بیان معانی آیات قرآن و کشف مقصود و مدلول آنهاست».
آیتالله خویی نیز در تعریف علم تفسیر میگوید: «تفسیر همان آشکار کردن مراد خدای متعال از کتاب عزیز است».
بنابراین، تفسیر قرآن با ترجمه آن تفاوت دارد. ترجمه قرآن به منزله یکی از مراحل مقدماتی تفسیر است؛ چراکه هدف مترجم، توضیح مفاد استعمالی الفاظ قرآن است؛ در واقع مترجم به کمک لغت، الفاظ را به زبان دیگر بر میگرداند؛ برخلاف مفسّر که به دنبال کشف معانی پنهان کلام است.
----------------------------------------------------------------------
کتاب روشهای تفسیر . سید رضا مودب و محمد رضا عزتی . ص 3و 4