ابتدا آقای دکتر مؤدب در تفسیری به نقل از حضرت علامه طباطبايي آیهی شفا بودن قرآن را برای مومنان و خسران بودنش برای کافران تشریح کردندكه خداوند ميفرمايد :وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَساراً (82 اسراء).
و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است براى مؤمنان، نازل مىكنيم؛ و ستمگران را جز خسران (و زيان) نمىافزايد.
و اگر قرآن را شفا ناميده با در نظر داشتن اينكه شفا بايد حتما مسبوق به مرضى باشد، خود افاده مىكند كه دلهاى بشر احوال و كيفياتى دارد كه اگر قرآن را با آن احوال مقايسه كنيم خواهيم ديد كه همان نسبتى را دارد كه يك داروى معالج با مرض دارد.
انسان همانطور كه سلامتى و ناسلامتى جسمى دارد يك سلامتى و ناسلامتى روحى هم دارد . همانگونه که اختلال در نظام جسمی بیماری ایجاد میکند، اختلال در روح نیز بیماری روحی ایجاد میکند. پس کوتاهیهای وجود انسان در او اجازهی درک بیماری نمیدهد و قرآن داروی این بیماری است. و مصداق الذین فی قلوبهم مرض همین است.
این بیماری غیر از کفر و نفاق است و در عرض آنها به کار رفته.
بیماری روح ثبات قلب و استقامت نفس را دچار تردید، اضطراب، عدم لذت، ارتکاب به گناه و... میآورد.
به تدریج او را به سوی هوای نفس و هر کاری که دوست دارد، میکشاند. در حالی که ممکن است هیچ دلیل موجهی برای انجام آن نداشته باشد.
قرآن كريم با حجتهاى قاطع و براهين ساطع خود، انواع شك و ترديدها و شبهاتى را كه در راه عقايد حق و معارف حقيقى مىشود از بين برده با مواعظ شافى خود و داستانهاى آموزنده و عبرتانگيز و مثلهاى دلنشين و وعده و وعيد و انذار و تبشيرش و احكام و شرايعش، با تمامى آفات و عاهات دلها مبارزه نموده همه را ريشهكن مى سازد، بدين جهت خداوند قرآن را شفاى دل مؤمنين ناميده است.
شفا بودن قرآن از جمله موارد اعجاز قرآن است و با حجتهای خود مانند مواعظ، وعدهها و وعیدها، انذار و تبشیر حتی قصهها شفا میدهد. قرآن كريم از آن جهت شفا است كه اول صفحه دل را از انواع مرضها و انحرافات پاك مىكند، و زمينه را براى جاى دادن فضائل آماده مىسازد، و از آن جهت رحمت است كه صحت و استقامت اصلى و فطرى آن را به وى باز مىگرداند.
شفا حالت تخلیه و رحمت حالت تحلیه، یعنی پاکسازی و نوسازی.
وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً"
- سياق آيات دلالت بر اين مىكند كه مراد از اين جمله، بيان اثرى است كه قرآن در غير مؤمنين دارد و آن عكس آن اثر نيكى است كه در مؤمنين دارد،
پس مراد از ظالمين قهرا غير مؤمنين يعنى كفار خواهند بود البته بنا به گفته بعضى از مفسرين كفار غير مشركين.
و اگر حكم" مزيد خسران" را معلق به" وصف ظلم" كرد براى اين بود كه به علت حكم هم اشاره كرده باشد و بفهماند كه قرآن در ايشان جز زياد شدن خسران اثرى ندارد، به خاطر اينكه با ارتكاب كفر به خود ستم كردند.
در پایان آیه نگفته بر کافران خسران میرساند بلکه جز خسران بر آنان نمیافزاید. کافران چون هر عمل خود را خوب و درست میبینند، از برکات آن خود را محروم ساختهاند.