المَهدِی طاووسُ أَهلِ الجَنَّةِ.
مهدی(ع) طاووس اهل بهشت است. (الشِّهاب فیالحِکَمِ و الآداب، ص ١٦)
تنبيه آخر
بدان كه «حمد» چون در مقابل «جميل» است و از آيه شريفه استفاده شود كه حمد و ستايش براى مقام اسم اعظم كه اسم جامع است، كه داراى مقام ربوبيّت عالميان و رحمت «رحمانيّه» و «رحيميّه» و «مالك يوم دين» است، ثابت است، پس اين اسماى شريفه، يعنى «رَبّ» و «رحمن» و «رحيم» و «مالك» را بايد در تحميدْ مدخليّتى بسزا باشد؛ و ما پس از اين در ذيل قول خداى تعالى: مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ به بيانى تفصيلى ذكرى از اين مطلب مىنماييم.
و اكنون راجع به تناسب مقام ربوبيّت عالميان با «تحميد» سخن مىگوييم و آن از دو جهت متناسب است:
يكى آنكه چون خود حامد از عالميان بلكه خود گاهى عالَمى برأسه است، بلكه در نظر اهل معرفت هر يك از موجودات عالَمى برأسه مىباشد، تحميد حق كند كه او را با دست تربيت مقام ربوبيّت از ضعف و نقص و وحشت و ظلمت نيستى هيولانى، به قوّت و كمال و طمأنينه و نورانيّت عالم انسانيت آورد؛ و از منازل جسمى و عنصرى و معدنى و نباتى و حيوانى در تحت نظامى مرتّب به حركات ذاتيّه و جوهريّه و عشق هايى فطرى و جبلى عبور داد و به منزلگاه انسانيت كه اشرف منازل موجودات است رسانيد؛ و پس از اين نيز تربيت كند تا آنكه آنچه در وهم تو نايد آن شوم.
«پس عدم گردم عدم چون ارغنون گويدم انا إليه راجعون» «1»
و ديگر آنكه چون تربيت نظام عالم ملك از فلكيّات و عنصريّات و جوهريّات و عرضيّات آن، مقدّمه وجود انسان كامل است و در حقيقت
__________________________________________________
(1)
«بار ديگر از ملك قربان شوم آنچه اندر وهم نايد آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون گويدم كانا اليه راجعون»
- (مولوى)
-----------------------------------------------------------------------
اين وليده، عصاره عالم تحقّق و غاية القصواى عالميان است و از اين جهت آخر وليده است؛ و چون عالم مُلك به حركت جوهريّه ذاتيّه متحرّك است و اين حركت ذاتى استكمالى است به هرجا منته شد، آن غايت خلقت و نهايت سير است؛
و چون به طريق كلّى نظر در جسم كلّ و طبع كلّ و نبات كلّ و حيوان كلّ و انسان كلّ افكنيم، انسان آخرين وليدهاى است كه پس از حركات ذاتيّه جوهريّه عالم به وجود آمده و منته به او شده؛ پس دست تربيت حق تعالى در تمام دار تحقق به تربيت انسان پرداخته است: و الانسانُ هو الأوّل و الآخِر.
و اينكه ذكر شد، در افعال جزئيّه و نظر به مراتب وجود است؛ و الّا به حسب فعل مطلق از براى فعل حق تعالى غايتى جز ذات مقدّسش نيست چنانچه در مَحالّ خود مبرهن است؛ و نظر به افعال جزئيّه نيز چون كنيم، غايت خلقت انسان عالم غيب مطلق است؛ چنانچه در قدسيّات وارد است:
يا بْنَ آدَمَ خَلَقْتُ الْأَشيَاءَ لِاجْلِكَ، وَ خَلَقْتُكَ لِاجْلى؛ «1»
و در قرآن شريف خطاب به موسى بن عمران- على نبينا و آله و عليه السلام- فرمايد كه: وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي؛ «2» و نيز فرمايد: وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ؛ «3» پس، انسان مخلوق «لاجل اللَّه» و ساخته شده براى ذات مقدّس اوست؛ و از ميان موجوداتْ او مصطفى و مختار است؛
غايت سيرش وصول به باب اللَّه و فناى فى ذات اللَّه و عكوف به فناء اللَّه است؛ و معاد او الى اللَّه و من اللَّه و فى اللَّه و باللَّه است؛ چنانچه در قرآن فرمايد: إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ؛ «4» و ديگر موجودات به
__________________________________________________
(1) اى فرزند آدم، من همه چيز را براى تو و تو را براى خودم آفريدم؛ علم اليقين؛ ج 1، ص 381.
(2) تو را براى خود ساختم (طه/ 41).
(3) و من تو را برگزيدم (طه/ 13).
(4) همانا بازگشت آنان به سوى ماست (غاشيه/ 25).
------------------------------------------------------------------------------------
توسّط انسان رجوع به حق كنند، بلكه مرجع و معاد آنها به انسان است؛ چنانچه در زيارت جامعه، كه اظهار شمّهاى از مقامات ولايت را فرموده، مىفرمايد:
و ايابُ الخَلْقِ الَيْكُمْ، و حِسابُهُمْ عَلَيْكُم؛
و مىفرمايد:
بِكُمْ فَتَحَ اللَّه وَ بِكُمْ يَخْتِمُ؛ «1»
و اينكه در آيه شريفه، حق مىفرمايد: إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُمْ؛ «2» و در زيارت جامعه مىفرمايد: و ايابُ الْخَلْقِ الَيْكُمْ و حِسابُهُمْ عَلَيْكُم، سرّى از اسرار توحيد و اشاره به آن است كه رجوع به انسان الكامل رجوع الى اللَّه است؛
زيرا كه انسان كامل، فانى مطلق و باقى به بقاء اللَّه است و از خود، تعيّن و انّيّت و انانيّتى ندارد، بلكه خود از اسماى حسنا و اسم اعظم است؛ چنانچه اشاره به اين معنى در قرآن و احاديث شريفه بسيار است.
و قرآن شريف به قدرى جامع لطائف و حقايق و سراير و دقايق توحيد است كه عقول اهل معرفت در آن حيران مىماند؛ و اين، اعجاز بزرگِ اين صحيفه نورانيّه آسمانى است، نه فقط حسن تركيب و لطف بيان و غايت فصاحت و نهايت بلاغت و كيفيّت دعوت و اخبار از مغيبات و احكام احكام و اتقان تنظيم عائله و امثال آن،
كه هر يك مستقلًا اعجازى فوق طاقت و خارق عادت است، بلكه مىتوان گفت اينكه قرآن شريف معروف به فصاحت شد و اين اعجاز در بين ساير معجزات مشهور آفاق شد، براى اين بود كه در صدر اول اعراب را اين تخصّص بود و فقط اين جهت از اعجاز را ادراك كردند؛ و جهات مهمترى كه در آن موجود بود و
__________________________________________________
(1) بازگشت آفريدگان به سوى شما و حسابرسى آنان با شماست ... خدا به سبب شما (خلقت را) آغاز كرد و به شما پايانش مىدهد؛ عيون اخبار الرضا؛ ج 2، ص 27- 28؛ من لا يحضره الفقيه؛ ج 2، «باب ما يجزى من القول عند زيارة جميع الأئمة عليهم السلام»، ص 370- 374، ح 2.
(2) همانا بازگشت آنان به سوى ماست، آنگاه حسابشان بر عهده ماست (غاشيه/ 25- 26).
----------------------------------------------------------------------------------
جهت اعجازش بالاتر و پايه ادراكش عالىتر بود اعراب آن زمان ادراك نكردند. الآن نيز آنهايى كه هم افق آنها هستند، جز تركيبات لفظيّه و محسّنات بديعيّه و بيانيّه چيزى از اين لطيفه الهيّه ادراك نكنند؛ و اما آنهايى كه به اسرار و دقايق معارف آشنا و از لطائف توحيد و تجريد باخبرند، وجهه نظرشان در اين كتاب الهى و قبله آمالشان در اين وحى سماوى همان معارف آن است .
و به جهات ديگر چندان توجهى ندارند؛ و هر كس نظرى به عرفان قرآن و عرفاى اسلام كه كسب معارف از قرآن نمودند كند و مقايسه ما بين آنها با علماى ساير اديان و تصنيفات و معارف آنها كند، پايه معارف اسلام و قرآن را، كه اسّ اساس دين و ديانت و غاية القصواى بعث رسل و انزال كتب است، مىفهمد؛ و تصديق به اينكه اين كتابْ وحى الهى و اين معارف، معارف الهيّه است، براى او مئونه ندارد.
--------------------------------------------------------------------
تفسير سوره حمد، ص: 44