المَهدِی طاووسُ أَهلِ الجَنَّةِ.
مهدی(ع) طاووس اهل بهشت است. (الشِّهاب فیالحِکَمِ و الآداب، ص ١٦)
«شيخ طوسى»
ابو جعفر محمد بن حسن طوسى، (ت 460 ه ق)، معروف به شيخ الطائفه، فقيه، متكلّم، محدث و مفسّر گرانقدر جهان تشيع است. شخصيت والا مقامى كه در تقويت مبانى فكرى شيعه، بسيار كوشيده است و صاحب آثار ارزشمندى مىباشد، از جمله دو كتاب «تهذيب» و «استبصار» كه به عنوان دو كتاب از چهار كتاب معتبر حديثى شيعه، همواره مورد توجه علماء بوده است. همچنين كتاب «التبيان» او در تفسير كه از تفاسير ارزشمند مىباشد.
شيخ طوسى در مورد اعجاز قرآن، نظريه خود را به صورت مبسوط در كتاب «الاقتصاد الهادى الى الرشاد» در بحث «گفتارى در نبوّت» بيان داشته است. ايشان نخست بيان مىدارد كه استدلال بر اعجاز قرآن براى اثبات رسالت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم مبتنى بر پنج امر است:
1- پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم در مكه ظهور كرد و در همانجا ادعاى پيامبرى خود را نمود.
2- پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم مردم عرب را به مبارزهطلبى به مانند قرآن دعوت نمود و اعلام نمود كه قرآن از طرف خدا بر او نازل شده است.
3- معارضه با قرآن در هيچ زمانى از ايام تاكنون صورت نگرفته است.
4- علت عدم معارضه با قرآن به جهت عجز و ناتوانى مخالفين از معارضه بوده است.
5- اين عجز از آوردن به مانند قرآن، خرق عادت است.
__________________________________________________
(1)- فامّا ان يكون القرآن من فعله تعالى على سبيل التصديق له، فيكون هو العلم المعجز أو يكون تعالى صرف القوم عن معارضته، فيكون الصرف هو العلم الدال على النبوة و قد بينّا فى كتاب الصرف الصحيح من ذلك و بسطناه. ر. ك. به جمل العلم و العمل، سيد مرتضى ص 41
اعجاز قرآن ، ص: 56
شيخ طوسى سپس مىگويد: با توجه به مقدمات مذكور، قرآن معجزه است، خواه اعجاز او بخاطر فصاحت آن باشد، يا بخاطر «صرفه» مردم از معارضه با آن، كه اگر صرفه نبود، هر آينه معارضه قرآن ممكن بود «1».
ايشان در ادامه مىفرمايد:
علت عدم معارضه، عجز آنها از آوردن به مانند قرآن بود، زيرا هر فعلى كه انگيزه بر آن باشد و در عين حال انجام نشود، حكايت از عجز فاعل آن دارد ... و اگر معارضه ممكن بود خود را به زحمت نمىانداختهاند. زيرا عاقل، كار آسانى را كه به واسطه آن به هدفش برسد، ترك نمىكند و سراغ كار مشكل نمىرود كه او را به غرض هم نرساند ... و براى كسى اين سخن هم صحيح نيست كه بگويد: آنها جنگ با پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم را سودمندتر از معارضه با قرآن دانستند و لذا از معارضه منصرف شده و به جنگ با پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم روى آوردند، زيرا پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم ادعاى پيامبرى خود را با غلبه و جنگ همراه ننمود، بلكه او براى اثبات رسالت خود ادعاى معارضه با قرآن و آوردن همانند آن را نمود «2».
شيخ طوسى سپس در ترسيم وجوه اعجاز قرآن به ذكر وجوه اعجاز قرآن، مبادرت نموده و در نهايت قول به اعجاز فصاحتى قرآن را كاملتر مىداند و مىگويد:
كاملترين قول نزد من، قول فردى است كه مىگويد: قرآن از اين جهت معجزه است كه خارق العادة بوده، به خاطر آنكه داراى فصاحت فوق العاده است، آنهم در اين نظم مخصوص، و لذا اعجاز در فصاحت تنها و يا در نظم تنها و يا از جهت صرفه نبوده است. «1»
__________________________________________________
(1)- كلام شيخ طوسى: و الاستدلال بالقرآن لا يتم الّا بعد بيان خمسة اشياء: احدها، ظهوره عليه السّلام بمكه و ادعاه النبوه و ثانيهما تحديه العرب بهذا القرآن و ادعاوه ان اللّه أنزله عليه و خصه به و ثالثها أنه لم يعارضوه فى وقت من الاوقات و رابعها انّهم لم يعارضوه للعجز و خامسها ان هذا لتعذر خرق العاده. فاذا ثبت ذلك دلّ على ان القرآن معجز سواء كان معجزا خارقا للعاده بفصاحته فلذلك لم يعارضوه أو لان اللّه صرفهم عن معارضته و لو لا الصرف لعارضوا. ر. ك. به الاقتصاد الى الهادى الى الرشاد، شيخ طوسى ص 166
(2)- و اذا ثبت أنهم لم يعارضوه، للعجز، لان كل فعل لم يقع مع توفّر الدواعى لفاعله و شده تداعيه عليه، قطعنا على انه لم يفعل للتعذر ... فلو كانت المعارضة مباينه لما تكلفوا ذلك لان العاقل لا يترك الامر السهل الّذى يبلغ به الغرض و يفعل الامر الشاق الذى لا يبلغ معه الغرض ... و ليس لاحد ان يقول: انهم اعتقدوا ان الحرب انجح من المعارضه فلذلك عدلوا اليها و ذلك ان النبى لم يدع النبوة فيهم بالغلبة و القهر و انما ادّعى معارضه مثل القرآن.
الاقتصاد الهادى الى الرشاد ص 173
اعجاز قرآن ص: 57
از عبارات مذكور استفاده مىشود كه نظر نهائى شيخ طوسى، در اعجاز قرآن، اعتقاد بر اعجاز فصاحتى به همراه نظم مخصوص است و گرچه قول به صرفه به ايشان نسبت داده شده و لكن ايشان آن را به عنوان يك نظريه مسلم نپذيرفته است و لذا مىگويد:
هرچند من در شرح «جمل» قول به «صرفه» را تقويت كردم، به گونهاى كه سيد مرتضى به آن عقيده داشت (ولى آن را قبول ندارم)، چون من در آنجا، كتاب او را شرح مىكردم و مخالفت با مذهب او سزاوار نبود «2».
ايشان معتقد است كه اعجاز قرآن مربوط به فصاحت آن به تنهائى و يا نظم آن به تنهائى نبوده است و در بين عربها مرسوم بود كه در معارضه هرچيزى، به مثل خود آن معارضه نمايند. مثلا براى معارضه با خطب، خطبه و براى شعر، شعر و براى رجز به مانند خود و همينطور در هر مورد به هم وزن در طول و كوچكى معارضه مىشده است و معقول نبود كه شعر به خطب يا برعكس آن معارضه شود.
لذا وقتى قرآن ادعاى معارضه كرد، از عربها توقع مىرفت كه به مانند آن در فصاحت و عبارات و وزن و ... معارضه نمايند و نه در يكى از آنها به تنهائى و لذا عربها از معارضه به مانند قرآن در همه جهات آن، عاجز شده.
وليد بن مغيره و اعشى و ديگران، كلام فصيح داشتند اما در ديگر جهات، همپاى قرآن نبود و لذا در توصيف قرآن متحيّر بودند كه چه نامى براى آن بگذارند، چون سبك قرآن نه تنها بر سبك خطبه، و نه تنها شعر و نه تنها موزون، بلكه، همه آنها را به اضافه جهات ديگر داشت.
__________________________________________________
(1)- و أقوى الاقوال عندى قوله من قال انما كان معجزا خارقا للعاده لاختصاصه بالفصاحه المفرطه فى هذا النظم المخصوص دون الفصاحه بانفرادها و دون النظم بانفراده و دون الصرفه.
الاقتصاد الهادى الى الرشاد ص 173
(2)- و ان كنت نصرت فى شرح الجمل القول بالصرفه على ما كان يذهب اليه المرتضى رحمه اللّه من حيث شرحت كتابه فلم يحسن خلاف مذهبه. الاقتصاد الهادى ص 173
اعجاز قرآن ص: 58
ايشان معتقد است كه اگر اعجاز قرآن فقط بهخاطر فصاحت آن بود، فرق بين آن و ديگر كلامهاى فصيح ممكن بود، همينطور كه اهل شعر، بين دو گروه شعر از متقدمين و متأخرين فرق مىگذارد، درحالىكه فصيحترين كلامهاى عرب هم قابل مقايسه با قرآن نبود «1».
شيخ طوسى در نهايت تأكيد مىكند كه اعجاز قرآن به مجموع دو امر يعنى هم فصاحت فوق العاده و هم نظم مخصوص است و اگر براى عربها مقدور بود كه مانند قرآن را با آن فصاحت بياورند، مىآوردند و اگر نياورند، چون يا عالم به نظم قرآن نبودند، گرچه فصيح بودند و يا مىدانستند كه اگر خود را حتى به زحمت بياندازند، در رتبه با قرآن همسان نخواهد بود «2».
قابل ذكر است كه شيخ طوسى در مقدمه كتاب تفسير خود، به اين مطلب اشاره مىكند و مىگويد قرآن معجزه است ولى بحث در اعجاز قرآن يك بحث اصولى است و من آن را در شرح جمل ذكر كردهام «3».