مَن ماتَ مِنكُم وَ هُوَ مُنتظِرٌ لِهذا الأََمرِ كان كَمَن هوُ مَعَ القائِمِ فی فُسطاطِه.
هر کس از شما که در حال انتظار ظهور حضرت مهدی(علیهالسلام) از دنیا برود همچون کسی است که در خیمه و معیت آن حضرت در حال جهاد به سر میبرد. (بحار، ج ٥٢، ص ١٢٦)
سبعه احرف از نظر محمد ابو زهره
ايشان نيز از محققان معاصر اهل سنت در موضوعات علوم قرآنى است. وى معتقد است كه نص مكتوب قرآن بيش از يكى نبوده است و حروف سبعه، مربوط به قراآت است و آن نص واحد قرآن، تحمل قراآت سبعه (حروف سبعه) را دارا بوده و هيچ گونه تغييرى نيافته است. زيرا حروف سبعه مربوط به الفاظ و ... نبوده است كه با تغيير آنها، كتابت قرآن نيز تغيير نمايد، بلكه مربوط به قراآت بود. او مىگويد:
نص مكتوب (قرآن) واحد بوده است كه در آن تغييرى رخ نداده است و آن تحمل چندين قرائت را دارا بوده است. نصى كه در دوران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نوشته شد، هيچ تغييرى در آن ايجاد نشد و حروف سبعه بر روى آن جريان پيدا نكرد. بلكه حروف سبعه در قرائت قرآن بود، نه در كتابت آن و اجازه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هم در قرائت بوده نه در كتابت.
چنين مطلبى در صورتى، درست است كه قرآن اعراب و نقطه گذارى نشده بود و هنگامى كه اعراب و نقطه گذارى شد، چگونه ممكن است هفت حرف را بر تابد؟ از طرفى ديگر ايشان معتقد است:
هدف عثمان در جمع قرآن، كتابت آن بر حرف واحد از حروف سبعه بود. وى قرآن را جمع نكرد، مگر براى ثبت و حفاظت حرفى كه باقى مانده و از پيامبر به صورت مكتوب روايت شده بود، تا آن كه همه مسلمين بر آن متفق شوند.
اگر كتابت قرآن بر مبناى ايشان، نخست بر ساختارى بود كه مربوط به قرائت خاصى نبود و تمامى قراآت، امكان انطباق بر آن را دارا بودند، چگونه آن كتابت از بين رفت؟
و اگر عثمان مىخواست، بر همان كتابت برگردد، مىبايد كتابت او در ساختارى باشد كه قراآت و حروف سبعه بر آن جايز باشد نه بر يك حرف؛ آن چنان كه ايشان معتقد شده است. زيرا اگر بر يك حرف مىنوشت، حروف ديگر كه از قراآت بودند و نازل شده از سوى خداوند بودند، از بين رفته محو مىشد.
نزول قرآن و رؤياى هفت حرف، ص: 147