اِنتَظِروا الفَرَجَ وَلا تَیأسُوا مِن رَوحِ الله.
همواره در انتظار باشید و یأس و ناامیدی از رحمت خدا به خود راه مدهید. (بحار، ج ١٥، ص ١٢٣)
تعاريف
[مقدمه]
در آغاز، كاوشى در مفهومشناسى برخى از اصطلاحات، همچون: «مبانى، تفسير، تأويل، اصول، قواعد، ضوابط، منابع، روشها، مناهج، گرايشها، اسلوب»، ضرورى مىنمايد، زيرا عبارات يادشده، تاكنون در نزد محققان به خاطر نوظهور بودن غالب آنها، بهطور كامل، منقّح و از يكديگر متمايز نشده و در مواردى به جاى يكديگر به كار مىروند و بدون تعيين حدود مفهومى هريك، نمىتوان از آنها ياد كرد و مناسب است با توجه به معناى لغوى و مفاد استعمالى آنها، گستره و قلمرو هريك، معلوم گردد؛
بدينجهت به اختصار به مفهومشناسى هريك از آنها، پرداخته مىشود تا در متن كتاب بر اساس آن تعاريف، از يكديگر متمايز گردند، گرچه در اين جهت برخى از محققان، تلاش فراوانى انجام دادهاند.
1. مبانى (اصول): كلمه «مبانى» در لغت به معنى اساس، بنياد و بنيان هر شىء است و بدينجهت، اساس و مبناى، كتابت را، حروف مىدانند و بدان «مبانى»، اطلاق شده و در مفهومشناسى حروف، بيان شده كه «كثره المبانى تدل على كثرة المعانى» و يا «زيادة المبانى تدل على زيادة المعانى»، كه نشان از نقش حروف به عنوان «اصل و پايه» در گسترش معانى داد.
بنابراين، مبانى در هر علم، اساس، پايهها و بستر و ساحتهاى زيرين آن علم است و در خصوص تفسير، مبانى آن عبارت از «باور و اصول پذيرفته شده و مسلم مفسران» است كه در فرايند تفسير آنها سهيم مىباشد و پذيرش اثباتى يا نفى آنها، سبب رويكردى خاص در تفسير مىگردد.
مبانى در تفسير، همواره به عنوان پيشفرض و مطالب پذيرفته شده و پشتصحنه هر تفسير مطرح هستند كه نزد مفسران، متفاوت است و بدينجهت اختلاف در تفسير را به همراه آوردهاند؛ زيرا مبانى ثابتى براى همه مفسران وجود ندارد و مفسران قبل از شروع به تفسير، آنها را گاه در ضمير ناخودآگاه، پذيرفته و يا در مواردى، پس از تحليل، مستدل و معتبر نمودهاند؛
مانند پذيرش قرائت عامه براى تمامى آيات و نفى ديگر قرائت از قرائات سبعه و بر اين اساس، تفسير تمامى آيات مبتنى بر «قرائت واحد عامه» خواهد بود.
مبانى تفسيرى، براى غير مسلمانان نيز قابل تصور مىباشد زيرا آنان نيز علىرغم عدم تصديق و ايمان به قرآن، مىتوانند در مواردى قرآن را بفهمند. از مبانى تعبير به «پيشفرضهاى بنيادين» هم شده است؛
مبانى تفسير، متفاوت با «روشها» نيز مىباشد و نمىتواند آنچنانكه برخى از محققان، تصور كردهاند با روشهاى تفسيرى، يكسان باشد.
مبانى با عبارت «اصول تفسير» نيز يكسان و در اصطلاح، مترادف هستند و مقصود از اصول، مسلمات و يا اساس و پايههاى فكرى مفسر است كه در تفسير همواره بدان نظر دارد و از آن تعبير به «مبانى» نيز مىشود مانند كتاب: اصول التفسير و قواعده، عبد الرحمن العك و مقدمة فى اصول التفسير، ابن تيميه و... كه در آنها از مبانى تفسير، بحث شده است.
مبانى و اصول تفسير، همواره سبب چگونگى رويكرد مفسران در تفسير و شكلگيرى روشها و در مواردى، گرايشها و قواعد تفسيرى مفسران شده است.
هر مفسرى بر اساس مبانى و اصول تفسيرى منتخب خود، قلمرو و گستره روش و قواعد و گرايش تفسير خود را ترسيم و رويكرد تفسيرش را سامان مىدهد.
تمايز اساسى تفسيرهاى درونى، عرفانى، كلامى و... با يكديگر، برخاسته از مبانى مفسران آنها مىباشد؛ همچنانكه مبانى تفسير مفسران، سبب تفسير مذهبى آنها نيز شده و باورهاى مذهبى پيشين آنها در تفسير آنها تأثيرگذار بوده است.
برخى از محققان در خصوص تأثيرگذارى مبانى در تفسير مىگويند: «در مبانى تفسير از اصول بنيادين سخن گفته مىشود كه هر نوع موضعگيرى در خصوص آنها، موجوديت تفسير و يا قواعد روش تفسير را تحت تأثير قرار مىدهد.»
----------------------------------------------------------------------------------
کتاب مبانی تفسیر قرآن . مودب . ص 27-