أنَا بَقِيَّةُ اللّه ِ في أرضِهِ و خَليفَتُهُ و حُجَّتُهُ عَلَيكُم ؛ حديث
امام مهدى عليه السلام :من يادگار خدا در زمين و جانشين و حجّت او بر شما هستم .
تفسير عرفانى
از جمله تفسيرهاى اجتهادى، تفسيرهاى عرفانى است كه در آنها از استدلال، لغت، ادبيات، روايت و گرايش كلامى و فقهى، كمك گرفته نمىشود، بلكه تفسير آيات به سبك و گرايش عرفانى، باطنى، رمزى و اشارى بررسى مىشود. تفسيرهاى عرفانى كه خود از تفاوتهايى نيز برخوردار بودهاند، بهطور عمده به دو گروه باطنى و ذوقى تقسيم مىشوند، براساس شيوه رمز، اشارات و ذوق بوده و مربوط به تفسير باطن قرآن هستند.
در تفسيرهاى عرفانى، مفسران براساس مبانى سير و سلوك عرفانى و ذوقى، به بيان و تفسير باطن قرآن و اشارات آن مىپردازند. چنين مفسرانى نخست مىبايد از ذوق و مسلك عرفانى برخوردار بوده و سپس به تفسير آيات بپردازند. آنها معتقدند كه فهم قرآن از الهامات الهى است. ابن عربى مىگويد:
همانطور كه تنزيل اصل قرآن بر پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم از پيش خداوند بوده، تنزيل فهم آن نيز بر قلوب مؤمنان از ناحيه حضرت حق صورت مىگيرد. «1»
تفسيرهاى عرفانى حاصل دريافت ذوق عرفانى مفسران آن است كه براى آنها حاصل شده و تا زمانى كه حاصل دريافت آنها، مخالفتى با صراحت ديگر آيات و سنت قطعى پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم نداشته باشد، ارزشمند است؛ گرچه از نظر عدهاى، آنها امرى ذوقى و بىاساساند. آنها دريافتهاى خود را براى همگان قابل فهم نمىدانند،
__________________________________________________
(1). محى الدين ابن عربى، الفتوحات المكيه، ج 1، ص 279.
روشهاى تفسير قرآن، ص: 260
بلكه معتقدند دريافت و باور آنها مخصوص افراد خاصى است. در تفسيرهاى عرفانى از ظاهر لفظ و قواعد ادبى، روايات، استدلال و شيوههاى ديگر، به ندرت بهره گرفته مىشود.
مفسران در تفسيرهاى عرفانى باطنى، معتقدند كه قرآن از بطنهاى متعددى برخوردار است كه فهم آن براى همگان ميسّر نيست و آيات قرآن رمزى و اشارى بوده و براى اهلش ميسّر مىشوند. در اينكه حاصل برداشتهاى عارفان (باطنى و ذوقى) مىتواند تفسير آيات به حساب آيد يا نه، در بين ديگر مفسران اختلاف است؛ از آنجهت كه عارفان برداشتهاى ذوقى و باطنى خود را منتسب به قرآن مىدانند، تفسير به حساب مىآيند و از طرفى، چون برداشتهاى آنان، بيشتر به تأويل شبيه است تا تفسير، مىبايد بين آنها و تفسير، تفاوت قائل شد و هريك را از مقولهاى خاص دانست، ولى از آنجا كه تفسير و تأويل، آنچنانكه گذشت، از همديگر جدا نيستند، مطالب آنان تفسير نيز بهشمار مىآيند.
برخى عرفا معتقدند كه تفسير عرفانى با تفسير به رأى در موارد ذيل تفاوت دارند:
1- تفسير به رأى غالبا مربوط به آيات الاحكام است كه زمينه تعقّل در آنها كمتر است و آنها را بايد متون وحى دانست و روايات نهى از تفسير به رأى نيز درباره آنها است؛ برخلاف مسائل اعتقادى و اخلاقى كه زمينه برداشتهاى عرفانى و عقلى در آنها فراوان است، لذا روايت: ليس شىء أبعد من عقول الرجال من تفسير القرآن؛ «1» عقل در تفسير قرآن دورترين چيز است، همچنين روايت: دين اللّه لا يصاب بالعقول؛ «2» دين خدا را به عقلها نتوان يافت، مربوط به احكام تعبديّه دين است و الّا باب اثبات صانع و توحيد ميدان فهم و معرفت عقل است.
2- در تفسير به رأى پيشداورى مفسّر موجب تطبيق عقيده او بر قرآن است،
__________________________________________________
(1). مجلسى، بحار الانوار، ج 89، ص 95.
(2). همان، ج 2، ص 303.
روشهاى تفسير قرآن، ص: 261
برخلاف برداشتهاى عرفانى و اخلاقى كه پس از مطالعه و تدبّر در آيات، از بطون آيات قابل استفاده هستند و عقيده يا مبانى فكرى خاصى را اثبات نمىكنند.
3- تدبّر و تفكّر در آيات كه موجب بهرههاى عرفانى و يافتن نكات اخلاقى است، فراتر از تفسير است، تا از مصاديق تفسير به رأى شود، زيرا برداشتهاى عرفانى كه از لوازم كلام استفاده مىشوند و مربوط به بطون آيات هستند، امرى جداى از برداشتهاى تفسيرىاند و چهبسا بتوان آنها را تأويل بطون ناميد. اگر به علت احتمال تفسير به رأى، از فهم آنها جلوگيرى شود، حجاب قرآن بيشتر شده و موجب مهجوريت قرآن مىشود. «1»