• العربية
  • English
  • فارسی
 
امام زمان (عج) :

سجده شکر از لازمترین و واجبترین مستحبّات است.

   
 
 
 

ديدگاه‏هاى مستشرقان و نقد آن‏ در خصوص سبعه احرف


: ديدگاه‏هاى مستشرقان و نقد آن‏
برخى از مستشرقانى «1» كه درباره علوم قرآن اظهار نظر نموده‏اند، حديث سبعة احرف را نيز مورد مداقّه قرار داده‏اند. اين گروه براساس روايات اهل سنت و برداشت آنان از سبعة احرف، سخنانى گفته‏اند. گر چه برخى مانند گلدزيهر، حديث سبعة احرف را حديثى شاذ و غير مستند دانسته‏اند، «2» كسانى هم بر اساس روايت سبعة احرف، در مورد قرآن، ديدگاه‏هايى ارائه نموده‏اند كه قابل ملاحظه است. برخى از آنها، به اختصار نقل و نقد مى‏شود:
گلدزيهر
«3» گلدزيهر، از جمله مستشرقانى است كه در مورد مذاهب تفسيرى مسلمانان،
__________________________________________________
(1) واژه مستشرقان (msilatneirO) عنوان آن گروه از دانشمندان غربى است كه به مطالعه و بررسى علوم شرق پرداخته‏اند. از مهم‏ترين مطالعات آنها، ترجمه قرآن و بررسى تاريخ قرآن است.
(2) گلدزيهر، مذاهب التفسير الاسلامى، ترجمه دكتر عبد الحليم نجار، ص 54.
(3) گلدزيهر (rehizdloG) در 22 ژوئن 1850 ميلادى در شهر اشتولويسنبرگ مجارستان به دنيا آمد.
نزول قرآن و رؤياى هفت حرف، ص: 150
اظهار نظر نموده است. كتاب او را كه دكتر عبد الحليم نجّار تحت عنوان مذاهب التفسير الاسلامى، ترجمه و نقد نموده، بيانگر آراى او در مورد قرآن است. «1» او در نخستين صفحات كتاب خود اشاره مى‏نمايد كه قرآن، به جهت تعدّد قراآت، نص واحدى ندارد و هيچ كتابى از جهت اضطراب نص، همانند قرآن نيست او مى‏گويد:
هيچ كتاب قانون گذارى يافت نمى‏شود كه جمعى معتقد باشند كه آن نص وحى الهى و از قديمى‏ترين نصوص است و حال آن كه نص آن مضطرب و ناپدار باشد؛ آن چنان كه اين اضطراب و ناپدارى در مورد قرآن يافت مى‏شود. «2»
همو مى‏گويد:
اكنون نص واحدى براى قرآن موجود نيست ... و نصى هم كه تلقى به قبول شده (يعنى قرائت مشهور) در بيان جزئيات، يك‏سان نيست و مربوط به كتابت قرآن در عهد عثمان مى‏شود، كه به اهتمام او شكل گرفت و او با هدف دفع خطر مجسمى كه از نقل متفاوت كلام خدا در صورت‏هاى مختلف در بين مردم حكايت داشت، چنين اقدامى را انجام داد. «2»
گلدزيهر در بخشى ديگر از كتاب خود معتقد است كه هيچ رابطه‏اى بين حديث سبعة احرف با قراآت نيست، به شكلى كه بر اساس روايت سبعة احرف، همه قراآت، كلام اللّه و منزل از نزد خداوند باشند. بلكه وقتى اختلاف قراآت شروع شد، پيامبر
__________________________________________________
وى از خانواده صاحب مقام و بلند پايه يهودى بود. در سال 1870 ميلادى دكتراى خود را درباره يك مفسّر يهودى اخذ نمود. او مدتى در قاهره، اقامت گزيد و سفرهايى به سوريه و فلسطين نمود. او چندين اثر درباره اسلام نگارش نمود كه آخرين آنها، در سال 1950 ميلادى در اواخر عمر او، مذاهب تفسير بود كه به بررسى متن قرآن و گرايش‏هاى تفسيرى آن پرداخته است. او در سال 1921 ديده از جهان فرو بست. (فرهنگ خاورشناسان، نوشته عبد الرحمن بدوى)، ترجمه شكر اللّه خاكرند، ص 328.
(1) گلدزيهر، مذاهب التفسير الاسلامى، ص 4، ترجمه دكتر عبد الحليم نجار.
(2) همان، ص 6.
نزول قرآن و رؤياى هفت حرف، ص: 151
براى تأييد آنها روايت سبعة احرف را بيان داشت. ضمن اين كه حديث مذكور، شاذ و غير مسند است و عدد سبعه هم بيان كثرت است. او مى‏گويد:
مقتضاى اين حديث كه خداوند قرآن را بر هفت حرف نازل نموده است، اين است كه هر كدام از هفت حرف، از طرف خداوند نازل شده‏اند. اين حديث گر چه شباهت بسيارى به رأى تلمود دارد كه بر اساس آن تورات هم به لغات فراوانى در زمان واحد نازل شده است، ليكن روشن است كه هيچ ربطى به رأى مذكور (كه بر اساس سبعة احرف، تمام آنها نازل از نزد خداوند هستند) ندارد و حديث سبعة احرف به معناى صحيح آن، كه علماى اسلامى هم بر معناى واقعى و روشنى از آن آگاه نشده‏اند، اساسا ربطى به اختلاف قراآت ندارد. «1»
گلدزيهر معتقد است كه با شيوع اختلاف قراآت، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله، روايت سبعة احرف را بيان نمود. عدد سبعه هم بيان كثرت است و روايت نزد ابى عبيد شاذ و غير مسند است.
او مى‏گويد:
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روايت (سبعة احرف) را در هنگامى بيان داشت كه دامنه اختلاف قراآت در مورد نص قرآن رو به افزايش نهاده بود و ظاهرا، مقصود از عدد در روايت سبعة احرف، مفهوم عدد ثابت از هفت نيست؛ روايتى كه گر چه در جوامع حديثى اهل سنت نقل شده است، ولى شخص مطمئنى مثل ابى عبيد قاسم بن سلام (م 224 ه. ق) آن را محكوم و مطرود به شاذ و غير مسند بودن، نموده است. بلكه مقصود از سبعه، حتى در صورتى كه دليلى بر اختلاف قراآت باشد، بيان كثرت است و لذا قرآن بر حروف فراوانى نازل شده است و هر كدام از آنها به طور مساوى، كلام خداوند و در حد اعجاز هستند. «2»
__________________________________________________
(1) همان، ص 53.
(2) همان، ص 54.
نزول قرآن و رؤياى هفت حرف، ص: 152
نقد و بررسى كلام گلدزيهر
آنچه در سخن او قابل بررسى است و گلدزيهر بر آن تأكيد دارد، اضطراب نص قرآن به جهت اختلاف در قراآت و تأييد آنها از سوى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به استناد حديث سبعة احرف مى‏باشد. اما هم چنان كه خود ايشان نيز ياد آور شده‏اند، اساس حديث سبعة احرف قطعى نيست و هيچ رابطه‏اى بين سبعة احرف و قراآت نيست. روايت سبعة احرف نمى‏تواند توجيهى براى اختلاف در قراآت باشد؛ زيرا در زمان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله، بيش از يك قرائت وجود نداشته و نص قرآن از هيچ گونه اضطرابى برخوردار نبوده است.
گر چه اختلاف قراآت در مواردى به وجود آمد، اما با نظارت ائمه أطهار عليهم السّلام، نص قرآن، همواره ثابت ماند و آنان قرائت صحيح را بيان مى‏داشتند.
هم اكنون نص ثابتى در نزد مسلمين كه همان قرائت عاصم است، وجود دارد و ائمه عليهم السّلام، قرائت «ناس» را كه همان قرائت معروف است. مورد تأييد قرار داده و از هر گونه اضطراب و تغيير در نص قرآن جلوگيرى كرده‏اند. در بحث قراآت روشن مى‏شود كه قطعيت آنها قابل اثبات نيست؛ مگر قرائت عاصم. بنابر اين هيچ يك از صحابه و تابعين از پيش خود مجاز نبوده‏اند تا در متن قرآن تغييرى بدهند و هم چنان تا به امروز نص قرآن محفوظ مانده است.
سخن عمر نيز مبنى بر نزول قرآن بر هفت حرف، صحيح نيست. زيرا استناد عمر به سخن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در مورد اختلاف وى با هشام بن حكيم در سال آخر حيات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بوده است. چگونه ممكن است قرآن در طول 22 سال نزول، بر يك حرف باشد و در سال آخر بر هفت حرف نازل گرديده باشد! هدف عمر از چنين استنادى به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله، براى توجيه قراآت و بر اساس اعتقاد بر تساهل در نص قرآن بود كه از فكر وى ناشى مى‏شد و مورد تأييد ديگر صحابه از جمله حضرت على عليه السّلام و ... نبود. لذا در زمان خلافت ابا بكر، از سبعة احرف خبرى نيست. پيامدهاى ناگوار گسترش قراآت، عثمان را واداشت كه قرآن را بر يك حرف و قرائت واحد، سازگار نمايد و اقدام به‏
نزول قرآن و رؤياى هفت حرف، ص: 153
توحيد مصاحف در قراآت نمود. لذا اقدام عمر كه مسترقان را به شبهه انداخته است، نزد شيعه اعتبار و حجيت ندارد.
ضمن اين كه در فصل پنجم روشن خواهد شد كه نزول قرآن بر حرف واحد بوده است و تعدّد نزول، سخنى بى‏اساس است و نص قرآن ثابت و محفوظ مانده است؛ هم چنان كه خداوند بر حفظ آن وعده فرموده است: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ؛ «1» ما قرآن را نازل كرديم و ما به قطع نگهدار آنيم.
شيخ عبد الفتاح عبد الغنى القاضى در نقد كلام گلدزيهر مى‏گويد:
بر نص قرآن، هرگز اضطراب عارض نمى‏شود. هم چنان كه محال است بر آن دو گانگى و عدم ثبات چيره گردد. زيرا معناى اضطراب و قلق و عدم ثبات در نص قرآن، آن است كه نص قرآن بر وجوه مختلفى و صور متعددى خوانده شود؛ به شكلى كه بين آنها در معنا، مراد و هدف، سازگارى نباشد و وحى از غير وحى باز شناخته و ثابت از غير ثابت، مجزا نشود.
چنين اضطرابى در قرآن منتفى است. «2»
گر چه عبد الغنى القاضى در مقام دفع شبهه گلدزيهر است، اما به نحوى آن را پذيرفته است. زيرا تعريفى كه او براى اضطراب مى‏نمايد، با توجه به قبول تواتر قراآت در قرآن، امرى اجتناب ناپذير است. ايشان در بخش ديگرى از سخن خود، بيان مى‏كند كه اختلاف و ناسازگارى در كلام بشر پذيرفته شده نيست، چه رسد به كلام خداوند متعال. حتى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هم مجاز نبودند در آيات وحى، تغييرى دهند و هيچ صحابى و تابعى چنين اجازه‏اى را نداشته است. سخن وى در واقع ترديد در كلام عمر است كه مى‏گويد: «القرآن كلّه صواب ما لم يجعل آية عذاب برحمة و ...»؛ يعنى قرآن و وجوه آن تماما، سخن حق است (و جايگزينى مجاز است)، مادامى كه آيه عذاب به رحمت تبديل نشود. اين همان سخنى است كه شبهات مستشرقين را
__________________________________________________
(1) حجر (15) آيه 9.
(2) عبد الفتاح عبد الغنى القاضى، القراءات فى نظر المستشرقين و الملحدين، ص 11- 12.
نزول قرآن و رؤياى هفت حرف، ص: 154
برانگيخته است. او مى‏گويد:
اختلاف قراآت، همانا اختلاف تنوع و تغاير است، نه اختلاف تعارض و تضارب. زيرا در كلام عقلا از بشرهم، تصور اختلاف تعارض و تضارب وجود ندارد، چه رسد به كلام پروردگار جهان. بر اين اساس، محال است كه نص قرآن را اضطراب و قلق فراگيرد. «1»
كلام وى در مورد قرآن با توجه به استدلال وى صحيح است و حق هم چنين است كه نص قرآن از هر گونه اختلافى عارى است؛ همان طور كه خود قرآن نيز فرموده است: أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً؛ «2». آيا شما در قرآن تدبر نمى‏نماييد و اگر از نزد غير خدا بود، هر آينه شما در آن اختلاف فراوان مى‏يافتيد.
با وجود اين تصويرى كه برخى از علماى اهل سنت از قرآن و نزول و قراآت آن، ارائه مى‏كنند، قهرا موجب چنين شبهاتى مى‏شود. همو مى‏گويد:
قرآن بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نازل و ثبت شد، در حالى كه او نمى‏توانست در كلمات قرآن تبديل و جايگزينى نمايد چه كلمه‏اى به كلمه‏اى و چه حتى حرفى به حرفى. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اشاره مى‏فرمايد كه چنين كارى معصيتى است كه بر او شديدا عقاب اخروى مترتب مى‏شود؛ زيرا خداوند مى‏فرمايد:
«هنگامى كه آيات روشن ما بر آنها خوانده مى‏شود، كسانى كه ايمان به ملاقات ما (و روز رستاخيز) ندارند، مى‏گويند: قرآنى غير از اين بياور، يا آن را تبديل (به آيات و كلمات ديگرى) نما. بگو: من حق ندارم كه از پيش خود آن را تغيير بدهم. فقط از چيزى كه بر من وحى مى‏شود، پيروى مى‏كنم. من اگر پروردگارم را نافرمانى كنم، از مجازات روز بزرگ قيامت مى‏ترسم.» وقتى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نمى‏تواند كلمات قرآن را جايگزين نمايند و چيزى از آن را تغيير دهد، آيا از ميان صحابى يا تابعين يا ديگران،
__________________________________________________
(1) همان، ص 18.
(2) نساء (4) آيه 82.
نزول قرآن و رؤياى هفت حرف، ص: 155
كسى مى‏تواند كلمه‏اى را در جاى كلمه ديگرى (از آيات قرآن) يا حرفى را در جاى حرف ديگرى قرار دهد «1»؟! كلام عبد الفتاح كه، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هم نمى‏توانست تغييرى در قرآن بدهد، سخنى صحيح و مورد قبول شيعه و اهل سنت مى‏باشد.



 

انجمن‌ها
دانشگاه‌ها
پژوهشگاه‌ها
مراجع عظام
سایر

انتشار محتوای این وبگاه تنها با ذکر منبع مجاز میباشد

X
Loading