فصل در اشاره به بعضى قواى باطنيه است
بدان كه خداوند تبارك و تعالى به يد قدرت و حكمتش در عالم غيب و باطن نفس قوايى خلق فرموده داراى منافع بيشمار و آنچه مورد بحث ما است در اين مورد سه قوّه است و آن «واهمه» و «غضبيه» و «شهويه» است.
و هر يك از اين قوا منافع كثيره دارند از براى حفظ نوع و شخص و تعمير دنيا و آخرت، كه علما ذكر كردهاند و اكنون ما را به آن احتياجى نيست. و آنچه لازم است در اين مقام تنبه دهم آن است كه اين سه قوّه سر چشمه تمام ملكات حسنه و سيّئه و منشأ تمام صور غيبيه ملكوتيه است.
و تفصيل اين اجمال آنكه انسان همين طور كه در اين دنيا يك صورت ملكى دنيا وى دارد، كه خداوند تبارك و تعالى آن را در كمال حسن و نيكويى و تركيب بديع خلق فرموده كه عقول تمام فلاسفه و بزرگان در آن متحير است و علم معرفة الاعضاء و تشريح تاكنون نتوانسته است معرفت درستى به حال آن پيدا كند و خداوند انسان را از بين مخلوقات امتياز داده به حسن تركيب و جمال نيكو منظر، كذلك از براى او يك صورت و شكل ملكوتى غيبى است، كه آن صورت تابع ملكات نفس و خلق باطن
__________________________________________________
شرح چهل حديث (اربعين حديث)، ص: 15
---------------------------------------------------------------------------
است در عالم بعد از موت، چه برزخ باشد يا قيامت. انسان اگر خلق باطن و ملكه و سريرهاش انسانى باشد، صورت ملكوتى او نيز صورت انسانى است.
ولى اگر ملكاتش غير ملكات انسانى باشد، صورتش انسانى نيست و تابع آن سريره و ملكه است. مثلا اگر ملكه شهوت و بهيميت بر باطن او غلبه كند و حكم مملكت باطن حكم بهيمه شود، انسان صورت ملكوتيش صورت يكى از بهائم است مناسب با آن خلق.
و اگر ملكه غضب و سبعيّت بر باطن و سريرهاش غلبه كند و حكم مملكت باطن و سريره حكم سبع شود، صورت غيبيه ملكوتيه صورت يكى از سباع است. و اگر و هم و شيطنت ملكه شد و باطن و سريرهاش داراى ملكات شيطانيه شد، از قبيل خدعه، تقلب، نيمه، غيبت، صورت غيب و ملكوتش صورت يكى از شياطين است به مناسبت آن. و گاهى ممكن است به طريق تركيب دو ملكه يا چند ملكه منشأ صورت ملكوتى شود.
آن وقت به شكل هيچيك از حيوانات نمىشود، بلكه صورت غريبى پيدا مىكند كه هيچ آن صورت مدهش و موحش بد تركيب در اين عالم سابقه ندارد. از پيغمبر خدا، صلّى اللّه عليه و آله، نقل شده كه بعضى مردم در قيامت محشور مىشوند به صورتهايى كه نيكوست پيش آنها ميمون [ها] و انترها [1].
بلكه ممكن است از براى يك نفر در آن عالم چند صورت باشد، زيرا كه آن عالم مثل اين عالم نيست كه يك چيز بيش از يك صورت قبول نكند. و اين مطلب مطابق با برهان نيز هست و در محل خود مقرر است.
و بدان كه ميزان در اين صور مختلفه، كه يكى از آنها انسان است، و باقى چيزهاى ديگر، وقت خروج نفس است از اين بدن و پيدا شدن مملكت برزخ و غلبه سلطان آخرت كه اوّلش در برزخ است. در وقت خروج از بدن با هر ملكهاى از دنيا رفت با آن ملكه صورت آخرتى مىگيرد، و چشم ملكوتى برزخى او را مىبيند، و خود او هم وقت گشودن چشم برزخى خود را به هر صورتى هست مىبيند، اگر چشم داشته باشد.
لازم نيست كسى كه در اين دنيا به صورتى هست آن جا هم به همان صورت باشد. خداى تعالى مىفرمايد [به] نقل از بعضى كه در وقت حشر مىگويند: «خدايا چرا مرا كور محشور كردى با آنكه در دنيا چشم داشتم؟» جواب مىفرمايد: «چون تو آيات ما را فراموش كردى امروز فراموش شدى [2].
اى بيچاره، تو چشم ملكى ظاهر بين داشتى، ولى باطن و ملكوتت كور بود. كورى خودت را حالا ادراك كردى، و الا از اوّل كور بودى، چشم بصيرت باطنى كه آيات خدا را به آن مىبينند نداشتى. اى بيچاره، تو قامت مستقيم و صورت خوش تركيب
__________________________________________________
[1] يحشر بعض النّاس على صور تحسن عندها القردة و الخنازير. علم اليقين، ج 2، ص 901.
[2] اشاره است به آيه قال ربِّ لِمَ حَشَرْتَنى أَعْمى وَ قَدْ كُنْتُ بَصيرا. قال كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى.
(طه 125- 126).
شرح چهل حديث (اربعين حديث)، ص: 16
----------------------------------------------------------------------------
ملكى دارى، ميزان ملكوت و باطن، غير از اين است، بايد استقامت باطنى پيدا كنى تا مستقيم القامة در قيامت باشى. بايد روحت روح انسانى باشد تا صورت عالم برزخ و آخرتت صورت انسان باشد.
تو گمان مىكنى كه عالم غيب و باطن، كه عالم كشف سراير و ظهور ملكات است، مثل عالم ظاهر و دنيا است كه اختلاط و اشتباه در كار باشد: چشم و گوش و دست و پا و ساير اعضايت- همه با زبانهاى ملكوتى، بلكه به قول بعضى با صورتهاى ملكوتى، شهادت به هر چه كردى مىدهند.
هان اى عزيز گوش دل باز كن و دامن همت به كمر زن و به حال بدبختى خود رحم كن، شايد بتوانى خود را به صورت انسان گردانى و از اين عالم به صورت آدمى بيرون روى كه آن وقت از اهل نجات و سعادتى.
مبادا گمان كنى اينها موعظه و خطابه است، اينها همه نتيجه برهان حكمى حكماى عظام و كشف اصحاب رياضت و اخبار صادقين و معصومين است، در اين اوراق بناى اقامه برهان و نقل اخبار و آثار زياد نيست.